🇮🇷رهرواט عشق🇵🇸
🌿 ⚪️ قسمت : چهل و دوم و حالا نمی دانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض داعش خوب جواب جان به
🌿
⚪️ قسمت : چهل و سوم
《 :»پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.« زمین های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :»نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه ام کجاست.« و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جمالتم به فدایش رفتم :»حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!« تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک
داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی
میکردم، بی سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟ قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه ای پنهان کرده بودم و حالا همین نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. در گرمای
نیمه شب تابستان آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز جنگ، یک چراغ روشن به ستونهایش نمانده و تل ی
از خاک و خاکستر شده بود، دلم را میترساند و فقط از امام مجتبی تمنا میکردم به اینهمه تنهایی ام رحم کند. با هر قدم حسرت حضور عباس و عمو آتشم میزد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی عشقم
یک تنه از شهر خارج میشدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله ای هم شنیده نمیشد و همین سکوت از هر صدایی ترسناکتر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا رد ی از
درگیری نبود و میترسیدم خبر زینب هم شایعه جاسوسان داعش باشد. از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت های کشاورزی نمیشد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه میکردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سکوت شب دیده میشد. وحشت این تاریکی و تنهایی تنم را میلرزاند و دلم میخواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای اذان صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر
پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به نماز ایستادم. میترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که
نمازم را به سرعت تمام کردم و با وحشتی که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی میزد و دیگر این هیوالی وحشت داشت
جانم را میگرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و عشقم در حصار همین خانه بود که قدم هایم بی اختیار دوید و با گریه به
خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :»بالاخره با پای خودت اومدی! تمام
تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد...
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️↯⇨
@rahrovaneshg313
کربلایی حسین ستوده4_6008287689483227530.mp3
زمان:
حجم:
13.03M
▫️ مداحی #شب_جمعه
🎧 شبیه گندم ری آسیاب کردنت..
مداح : ستوده
#پیشنهاد_ما_حتما_دانلود_شود 💔
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
«السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ...»
آمدنت نزدیک است...
و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته!
سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند!
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️مظلوم تر از امام زمان رواحنافداه خدا خلق نکرده!!
#رهروان_عشق
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
دعای فرج را باهم بخونیم👇👇
#دعاےفرج 🌻
-بسمالله... بخونیمباهم...🌱
[ إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. ]
#امام_زمان ♥️
#اللهمعجللولیڪالفرج🕊
#رهروان_عشق 🌿
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ به تمام شایعات و دروغهایی که در مورد فلسطین به ما گفتند
🔰 دروغهایی مثل:👇
1️⃣ فلسطینیها در کنار داعش با ما میجنگند!!
2️⃣ فلسطینیا خون اهدایی هلال احمر ایران رو پس دادن!!
3️⃣ فلسطینیها برای مرگ صدام عزا گرفتن!!
4️⃣ حماس اسرائیل رو به رسمیت شناخت!!
5️⃣ چراغی که به خونه رواست به مسجد حرام است! مگه خودمون فقیر نداریم که به اونا کمک کنیم!
6️⃣ فلسطینیها خودشون خونههاشونو به صهیونیستها فروختن!!!
7️⃣ تیم فوتبال فلسطین با تیم فوتبال ما بازی نکرد!!
8️⃣ فلسطینیها سنی و ناصبی و مخالف شیعیان هستند!!
9️⃣ فلسطینیها هدایای ایرانیا رو آتش زدند!!
🔟 رقص و شادی فلسطینیها اونوقت ما برای اینها گریه میکنیم!!!
1️⃣1️⃣ ازدواج نیروهای حماس با دختران ۹ساله!!
2️⃣1️⃣ مردم اسرائیل از دولت اسرائيل جدا هستند!!
👈 حتما ببینید و برای دیگران ارسال نمایید.
#شبهه #شایعه #فلسطین #طوفان_الاقصی