[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_نهم
وقت کار، درش را هم میبندم.
در اتاق کارم موقع بستن صدا می دهد.
یک گلدان سانسوریای پایه کوتاه هم کنار میز تلویزیون گذاشتهام؛
درست کُنج راست اتاق کارم.
گلدان پیچک را هم روی صفحهی ٱپن گذاشتهام که یک جورهایی حکم سقف اتاقم را دارد.
فایل صوتی مربوط به دیدار با مادر شهید بابک نوری را به لپ تاپم انتقال میدهم و هندزفری را در گوشم می گذارم.
هشت انگشتم را روی صفحه کلید آماده نگه میدارم.
رفیقه خانم، سیزده سالش بوده که پدرش را از دست داده.
بعد از فوت پدر، و برادرهایش که به کمک پدرشان در رشت مغازه ی پارچه فروشی باز کرده بودهاند مادر و خواهرهای خود را به رشت میبرند تا دیگر نگران تنها ماندن آنها نباشند.
دختری که تا چند روز پیش ،
با صدای جیرجیرک ها و زوزههای دور و شغال ها به خواب می رفته.
و روزش با شنیدن آواز بلبل های جنگلی آغاز میشده و چشم انداز صبحگاهیاش سرسبزی و به بار نشستن درختان پر میوه بوده،
یک دفعه روز و شبش غرق در صدای ترمز و بوق ماشین ها می شود و رفیقهخانم همراه مادر و خواهرش ،
رقیه که دو سالی از او کوچکتر است در طبقهی اول ساختمان سه طبقهی برادر ساکن می شود.
دو خواهر، همیشه توی خانه، کنار کمک دست مادرشان بودهاند یک روز برادر بزرگتر میآید و میگوید: برای رفیقه خواستگار میخواد بیاد...
#کپیحراموپیگردقانونیوالهیدارد.
@rahrovaneshg313
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_دهم
مادر می پرسد: کی پسر می گوید: پسر عموی عماد شوهر خواهر بزرگشان است. رفیقه ،هیچ وقت پسر عموی عماد را ندیده بوده. همه داماد و خانوادهاش را می شناسند؛ الا عروس نظرِ خانواده، موافق است.داماد پاسدار است و روز عقدش از جبهه می آید.
مراسم چندان به یادش نمیآید.
فقط پای سفرهی عقد وقتی قند روی سرش می ساییدهاند.
از گوشهی چشم، داماد را نگاه کرده.
خانواده داماد یک اتاق خانه شان را در اختیار عروس و پسرشان میگذارند. داماد، یک هفته بعد بر می گردد جبهه.
بعد از آن. رفیقه کنار برادر شوهر و خواهرشوهرهایش. روزهای روز چشم انتظار برگشتن شوهرش می ماند.
رضا و الهام فاصلهی دو سال به دنیا میآیند.
زمان وضع حمل رفیقه ، شوهرش کنارش نبوده.
پدر هر بار یکی دو ماه بعد از به دنیا آمدن شان می آمد مرخصی و فرزندانشان میدیده.
رفیقه توی همان اتاقی که اول عروسی به او تعلق گرفته بوده، مشغول بزرگ کردن بچه هایش می شود رضا که به حرف زدن میافتد،
به رفیقه میگوید:زن داداش...
چون توی آن خانه با این اسم صدا زده میشده نبودِ شوهر، مسئولیت بزرگ کردن بچه ها ، و زندگی کردن در خانواده شلوغ و پرجمعیت شوهر، رفیقه را صبورتر و کم حرفتر از قبل می کند.
#کپیحراموپیگردقانونیوالهیدارد.
@rahrovaneshg313
🇮🇷رهرواט عشق🇵🇸
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:] زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊 #پارت_دهم مادر می پرسد: کی پسر می گ
این ی پارت اضافه ام تقدیمتون..🙃😉
پست توییتر #ابو_عزراییل
من یکی از جنایتکاران انتقام جو هستم و اولین کسی هستم که داوطلبانه برای اورشلیم شرکت کردم و این افتخار بزرگی است.
دم دم اذانه..
رفقا..!!👀
خیییلییی دعا کنید..
برا #فلسطین خییییلیییی دعا کنید..
تنها کاری ک از دست یه منو تویی ک راحتو با امنیت نشستیم..همینه..همین بر میاد..💔🙃🥺
پس دریغ نکن جان دل✋✨
سر سفره ی کمیل ب یادشون باشیم..
برا ظهور بابا مهدیمون هم خیییلییی دعا کنید..🥲🌱
@Maddahionlinمداحی آنلاین - نماهنگ شب آرزوها همین آرزومه - طاهری.mp3
زمان:
حجم:
1.56M
#شب_جمعه💔
شب جمعست هوایت نکنم میمیرم
یادی از صحن و سرایت نکنم ميميرم...