@Maddahionlinمداحی آنلاین - پناه مظلوم - امین قدیم.mp3
زمان:
حجم:
4.06M
#امام_زمان(عج)
🍃این روزا چقدر حال و روز دنیا بده
🍃اینجا غم جای شادی خودش جا زده
▪️ #غزه
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
سلام و درود 🌹
از این به بعد ناشناسامون تو این کانال گذاشته میشه 👇اگه مایل هستین عضو بشین .. خوشحال میشیم .
👇
@nashenas_rahrovan 👈
_ذکر روز_________
🗓 شنبه
📿 صد مرتبه «یا رَبَّ الْعالَمین»
.💙🌧️. "
#رهروان_عشق
@rahrovaneshg313
#عشـق مثل ؛ نمـاز مۍمونہ!( :
-وقتی نیت کردی دیگہ نباید اطراف
رو نگاه کنۍ !🫀🫴🏼*
‹دُختَرحاٰجی💌›
╔╦═• •✠•❀ - ❀•✠ • •═╦╗
@rahrovaneshg313
╚╩═• •✠•❀ - ❀•✠ • •═╩╝
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من، شب جمعه هوای تو دلم می خواهد...
صبح فرداش، هوای تو دلم می خواهد...
#حُزن
این روزا خیلی دعای الهی عظم البلا رو بخونیم رفقا❤️
#امامزمانم
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_چهاردهم
چیزی نمی خرید پول هایش را توی کیف کوچکی که از وسط دو تای کوچک می خورد و درش با چسب پهنی بسته می شد ،جمع می کرد و توی جیبش میگذاشت.
روزی مش جلال،پیرمرد همسایه، به او میگوید «بابک همهی پول هات رو مدرسه نبر. بده من برات نگه دارم. از مدرسه اومدی، بهت میدم».
وقتی که روزها توی کوچه روی کوچکش می مش جلال، وقتی روزها توی کوچه،روی کتل کوچکش مینشست، بارها دیده بود که بابک، پول ها را می گذارد زمین، و یکی یکی میشمارد و دوباره جمع می کند.
بابک، با شک و تردید،کیفش را به دست مش جلال می دهد.
ظهر، وقتی به کوچه می رسد،
برای گرفتن کیفش میرود.
پیرمرد کیف را به دست بابک میدهد، بابک مینشیند و پولها را با دقت می شمارد؛ انگار نگران کم شدن پولش بوده ،
و وقتی میبیند پس اندازش نه تنها کم نشده،
که بیشتر هم شده، میخندد و آویزون گردن مش جلال میشود.
بعد از آن مسئول نگهداری پول و حساب کتابش، مردی میشود که شب و روزِ پر از تنهاییاش را ته کوچهی پروانه سپری میکرده است.
بابک ۱۰ ۱۱ سالش بوده که یک روز غروب با کارت عضویت در بسیج به خانه می آید با شور و شوق به مادر میگوید؛ عضو بسیج مسجد صادقیه شده ام.
بعد از آن، بیشتر روزها، بعد از مدرسه به مسجد می رود.
در مسابقات قرآن نماز و شرکت میکند.
#کپیحراموپیگردقانونیوالهیدارد.
🍃@rahrovaneshg313