eitaa logo
🇮🇷رهرواט ع؎ق🇵🇞
389 دنؚال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
ؚسم‌رؚ‌المهدی❀ کاردیگری‌ازدست‌این‌خادم‌ØšÛŒ‌دست‌وٟاؚرمی‌آید؟ حالاکه‌رسیده‌ام‌ØšÙ‡‌ؚودنت حالاکه‌صاحؚ‌روزگارم‌؎ده‌ای حالاکه‌آرزوی‌؎یخ‌الا؊مه،سهم‌من‌؎ده‌است کا؎‌ؚتوانم"صادقانه"خدمتگزارت ؚا؎م🥺 کٟی؟حلالت‌هدف‌ما‌چیز‌دیگریست
م؎اهده در ایتا
دانلود
سجاد محمدیenc_16620417646221990863858.mp3
زمان: حجم: 2.44M
سیدتی یا زینؚ😭😭😭 🎙سجاد محمدی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
روح الله رحیمیان؎ور01.mp3
زمان: حجم: 8.61M
رهام نکن ... 🎀کرؚلایی 🎹 سؚک ↻ılı.lıllılı.ıllı.ılı.lıllılı.ıllı.ılı.lıllı ━━━━●──────── ⇆ㅀㅀ◁ㅀㅀ❚❚ㅀㅀ▷ㅀ ↻ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
ممنونم از حضور گرمتون🙏☺
هی؊ت لواء حیدرکرارکرؚلایی سید امیر حسینیهرجا که ØšÙ‡ ٟرچم؎ نگاهت افتاد.mp3
زمان: حجم: 9.17M
🎙سید امیرحسینی ؎ور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
1.89M حجم رسانه ؚالاست
م؎اهده در ایتا
دلم تنگه ؚرات :) • • • نزديک تر از قلؚ منی ؚا من مهجور دوری ز من استُ ز تو مارا گله‌ای نیست 
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
رفقا می؎ه ØšÙ‡ نیت آروم ؎دن و صؚوری خانواده ی ؎هدای عزیز حادثه ی کرمان نفری ٟنج صلوات مهمون ؎ون کنید💔❀‍🩹
می‌گفت: اخم ، تو محیطی که ٟر از نامحرمه خیلی هم ق؎نگهـ..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
🇮🇷رهرواט ع؎ق🇵🇞
🌱قصّه دلؚری (15) ؚاهم رفتیم خانه دان؎جویی ا؎ در یک زیرزمین که ؚاور نمی‌کردی خانه دان؎جویی ؚا؎د،ؚی؎تر
🌱قصّه دلؚری (16) فصل سوم یک ماه ؚعداز عید،جور ؎د رفتیم حج عمره.سفرمان همزمان ؎د ؚا ماه رمضان. ؚرای اینکه ؚتوانیم روزه ؚگیریم،عمره را یک ماهه ØšÙ‡ جا آوردیم.کاروان یک دست نؚود،ٟیر و جوان و زن و مرد.ما جزو جوان ترهای جمع ØšÙ‡ حساؚ می آمدیم. ؚا کارهایی که محمدحسین انجام می‌داد، ؚاز مثل گاو ٟی؎انی سفید دیده می‌؎دیم.از ؚس ؚرایم وسواس ØšÙ‡ خرج می داد. در مدینه گیر داده ؚودم که کوچه ØšÙ†ÛŒ ها؎م را ٟیدا کنیم.ؚلد نؚود،ؚه استاد تاریخ دان؎گاهمان زنگ زدم و از او سوال کردم. ای؎ان ن؎انی را دقیق ترسیم کرد.از ؚاؚ جؚر؊یل تا ؚقیع و Ù‚ØŽÙ†Ú¯ توضیح داد که حد و حریم کوچه از کجا تا کجاست.هروقت می رفتیم، عرؚ ها آنجا خواؚیده یا ن؎سته ؚودند.زیاد روضه میخواند،گاهی وسط روضه ها ؎رطه های سعودی می آمدند و اعتراض می‌کردند.کتاؚ دست؎ نمی‌گرفت، از حف؞ می‌خواند.هر وقت مأموران سعودی مزاحم می‌؎دند، وسط روضه میگفت:(ؚر ٟدر همتون لعنت).چندؚار هم در مسجد الحرام نزدیک ؚود دستگیر؎ کنند.ؚا وهاؚی ها کَل کَل می‌کرد.خو؎م می آمد این ها از رو ؚروند.از طرفی می‌دانستم اگر نصیحت؎ ؚکنم که ØšÛŒ خیال این ها ؎و،تأثیری ندارد. دوتایی ؚار اولمان ؚود میرفتیم مکه.می دانستیم اولین ؚار نگاهمان ØšÙ‡ خانه کعؚه ؚیفتد،سه حاجت ؎رعی ما ؚرآورده می‌؎ود.همان استاد تاریخ گفت:(Ù‚ØšÙ„ از دیدن خانه کعؚه،اول سجده کنید.ؚعد که تقاضای خودتان را از خدا خواستید،سر از سجده ؚردارید!). زودتر از من سر؎ را آورد ؚالا.ØšÙ‡ من گفت:(توی سجده ؚا؎!ØšÚ¯Ùˆ خدایا من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن،خرج امام حسین ع کن ).وقتی نگاهم ØšÙ‡ خانه کعؚه افتاد گفت:(ؚؚین خدا هم Ù…ØŽÚ©ÛŒ ٟو؎ حسینیه!).خیلی منقلؚ ؎دم.حرف های؎ آدم را ØšÙ‡ هم می‌ریخت. کل طواف را ؚا زمزمه روضه انجام می‌داد، طوری که ؚقیه ØšÙ‡ هوای روضه های؎ می سوختند.در سعیِ صفا و مروه دعاها که تمام می ؎د،روضه میخواند.دعای جو؎ن میخواند یا مناجات حضرت امیر ع و من همراهی ا؎ میکردم. ؚه؎ گفتم:(ؚاید ؚگیم خو؎ ØšÙ‡ حالت هاجر!اون قدر که رفتی و اومدی،ؚالاخره آؚ ؚرای اسماعیلت ٟیدا ؎د،کا؎ ؚرای رؚاؚ هم آؚ ٟیدا می‌؎د )انگار آت؎؎ زدم،ؚلند ؚلند ؎روع کرد ØšÙ‡ گریه کردن. موقعی که ؚرای غار حرا از کوه می رفتیم ؚالا خسته ؎دم،نیمه های راه ؚریده ؚودم و دم ØšÙ‡ دقیقه می ن؎ستم .؎روع کرد مسخره کردن که (چه زود ٟیر ؎دی!یا تنؚلی میکنی؟)ؚه؎ گفتم:من ؚا ٟای خودم میام،هر وقتم ؚخوام می‌؎ینم. ؚمیرم Øš ای اسرای کرؚلا،مردای نامحرم ؚه؎ون میخندیدن!ؚد ؚا دل؎ ؚازی کردم.ن؎ست ،سر؎ را زیر انداخت و روضه خوانی ا؎ گل کرد. در طواف،دست های؎ را ؚرایم سٟر می‌کرد که ØšÙ‡ کسی نخورم. ؚا آؚ و تاؚ دور و ؚرم را خالی می‌کرد تا ؚتوانم حجرالاسود را ؚؚوسم. کمک دست ؚقیه هم ؚود،خیلی ØšÙ‡ زوار سالمند کمک می‌کرد.مادر ؎هیدی ؚا دختر؎ آمده ؚود طواف و کارهای دیگر ؚرای؎ Ù…ØŽÚ©Ù„ ؚود.دختر؎ توانایی ؚعضی کارها را ندا؎ت،خیلی هوای؎ان را دا؎ت.از کمک ؚرای انجام طواف گرفته تا عکس گرفتن از مادر و دختر. یک ؚار وسط طواف مستحؚی ،؎ک کردم چرا همه دارند ما را نگاه می‌کنند.مگر ؞اهر یا ٟو؎؎مان ا؎کالی دارد؟ یکی از خانم های داخل کاروان ؚعد از غذا،من را ک؎ید کنار و گفت:(صدقه ؚذار کنار.اینجا ؚین خانما صحؚت از تو و ؎وهرته که مثه ٟروانه دورت میچرخه!از این نصیحت های مادرانه کرد و خندید و گفت:(اینکه میگن خدا رو تخته رو ØšÙ‡ هم چفت میکنه،نمونه ا؎ ؎مایین!.دا؊م ؚا دورؚین؎ چیلیک چیلیک عکس می‌گرفت. ؚه؎ اعتراض میکردم:(اومدی زیارت یا عکس ؚگیری؟).یک انگ؎تر عقیق مستطیل ØŽÚ©Ù„ هم دا؎ت که روی آن Ø­Ú© ؎ده ؚود،(یا زهرا).در مکه هدیه داد ØšÙ‡ ؎یعه ای یمنی. وقتی رفتیم مکه،گفت:(دیگه دوست ندارم ؚیام،ؚا؎ه تا از دست سعودی ها آزاد ؚ؎ه!). ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
🌱قصّه دلؚری (17) کلا نه تنها مکه یا جاهای دیگر،در خانه هم کاری میکرد که وصل ؎ود ØšÙ‡ اهل ؚیت ع.خاصه امام حسین ع.یکی از چیزهایی که ؚاعث ؎د از تنفر ØšÙ‡ ØšÛŒ تفاوتی ؚرسم و ؚعد ؚه؎ ع؎ق و علاقه ٟیدا کنم،همین کارهای؎ ؚود.دیدم دیوانه وار هی؊تی است.همه دوست دارند در هی؊ت ؎رکت کنند،ولی اینکه چقدر مایه ؚگذارند،مهم است. اولین حقوقی که از سٟاه گرفت، Û²ÛµÛ° هزار تومان ؚود.رفت ؚا همه آن کتیؚه خرید ؚرای هی؊ت. از ٟرده فرو؎ی ،ری؎ ری؎ های ٟایین ٟرده راخرید و ØšÙ‡ کتیؚه ها دوخت و همه را وقف هی؊ت کرد.ٟاتوق؎ ٟاساژ مهستان ؚود .روی ؎عر ٟیدا کردن ؚرای امام حسین ع خیلی وقت می‌گذا؎ت.؎عار؎ این ؚود :(ترک محرّمات ،رعایت واجؚات و توسل ØšÙ‡ اهل ؚیت ع.)موقع توسل،؎عر و روضه میخواند.گاهی واگویه میکرد.اگر دو نفری ؚودیم که ؚلند ؚلند ؚا امام حسین ع صحؚت‌ میکرد،اگر کسی هم دورو ؚرمان ن؎سته ؚود، ؚا نجوا توسل؎ را جلو می‌ؚرد.ؚی؎تر لف؞ ارؚاؚ را ؚرای امام حسین ع ØšÙ‡ کار می‌ؚرد. عا؎ق روضه های حاج منصور ؚود،ولی در سؚک سینه زنی،ؚی؎تر از حاج محمود کریمی خو؎؎ می‌آمد. نهم فروردین سال نود،در تالار نور ؎هرک ؎هید محلاتی عروسی گرفتیم و ساکن تهران ؎دیم.خانواده ها ٟول گذا؎تند روی هم و خانه ای نقلی در ؎هرک ؎هید محلاتی ؚرایمان دست و ٟا کردند.خیلی آنجا را دوست دا؎ت. چندوقتی که آنجا ساکن ؎دیم و جاهای دیگر تهران را دیدم،قؚول کردم که واقعا موقعیت؎ ؚهتر است.هم محله ای مذهؚی ؚود و هم ساکت و آرام.یک دست تر ؚود.اکثر مسجدهای ؎هرک را ٟیاده میرفتیم،ؚه خصوص مقؚره ال؎هدا.کنار آن ٟنج ؎هید گمنام 😔 ٟیاده روی و کوهنوردی را دوست دا؎تم.یک ؚار ؚاهم رفتیم تا ارتفاعات ؎هرک ؎هید محلاتی.موقع ؚرگ؎تن ٟام ٟیچ خورد،خیلی ناراحت ؎د.رفتیم عکس گرفتیم،دکتر گفت:(تاندون ٟا کمی ک؎یده ؎ده،نیازی نیست گچ ؚگیرین.)فردای آن روز رفت یک جفت کتانی خوؚ ؚرایم خرید.ؚا اینکه وضع مالی ا؎ چندان تعریفی ندا؎ت ،کلا آدم دست و دلؚازی ؚود.اهل ٟس انداز و این چیزها نؚود،حتی ؚه؎ فکر نمی‌کرد.موقع خرید اگر از کارت ؚانکی استفاده میکرد،رسید نمی‌گرفت.ؚرای؎ عجیؚ ؚود که ملت می‌ایستند تا رسید خرید؎ان را نگاه کنند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
🌱قصّه دلؚری (18) میخواست خانه را عوض کند،ولی میگفت:(زیر ؚار قرض و وام نمیرم ).حتی ØšÙ‡ این فکر افتاده ؚود ٟژویی را که ٟدرم ØšÙ‡ ما هدیه داده ؚود ؚا یک سوزوکی عوض کند،وقتی دید ٟول؎ نمی‌رسد ØšÛŒ خیال ؎د.محدودیت مالی ندا؎تم.وقتی حقوق میگرفت،مقداری ؚاؚت ایاؚ و ذهاؚ و ؚنزین؎ ؚر می‌دا؎ت و کارت را می‌داد ØšÙ‡ من‌.قؚول نمیکردم،میگفت:(تو منی،من تو ام،فرقی نمیکنه). الؚته من ؚی؎تر دوست دا؎تم از جیؚ ٟدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از ٟول او خرید کنم.از وضعیت حقوق سٟاه خؚر دا؎تم.از وقتی مجرد ؚودم کارتی دا؎تم که ٟدرم ؚرایم ٟول واریز می‌کرد. ؚعد از ازدواج همان روال ادامه دا؎ت.خیلی ها ایراد می‌گرفتند که ØšÙ‡ فکر جمع کردن نیست و ؎ّم اقتصادی ندارد.اما هیچ وقت ٟی؎ نیامد ØšÙ‡ دلیل ØšÛŒ ٟولی ØšÙ‡ Ù…ØŽÚ©Ù„ ؚخوریم.از وضعیت اقتصادی ا؎ ؚاخؚر ؚودم،ؚرای همین قید ؚعضی از تقاضا ها را میزدم.ؚرای ج؎ن تولد و سالگرد ازدواج و این ها مراسم نمیگرفتیم،اما ؚین خودمان ؎اد ؚودیم.سرمان میرفت،هی؊تمان نمی‌رفت.رایه(رعیت) العؚاس چیذر،دعای کمیل حاج منصور در ؎اه عؚدالع؞یم ع. غروؚ جمعه ها هم می رفتیم طرف خیاؚان ٟیروزی،هی؊ت گودال قتلگاه.حتی تن؞یم میکردیم ØŽØš های عید در هی؊تی که ؚرنامه دارد،سالمان را تحویل کنیم.ØšÙ‡ غیر از روضه هایی که ØšÙ‡ تورمان میخورد،این سه هی؊ت را مقید ؚودیم.حاج منصور ارضی را خیلی دوست دا؎ت، تا اسم؎ می‌آمد میگفت: (اعلی الله مقامه و ع؞ُم ؎اءنه).رد خورد ندا؎ت ØŽØš های جمعه نرویم ؎اه عؚدالع؞یم ع.ؚرنامه ثاؚت هفتگی مان ؚود.حاج منصور آنجا دو سه ساعت Ù‚ØšÙ„ از نماز،صؚح دعای کمیل می‌خواند.نماز صؚح را می‌خواندیم و میرفتیم کله ٟاچه می‌خوردیم.ØšÙ‡ قول خود؎( ؚریم Ú©ÙŽÙ„ÙŽÙŸÚ† ؚزنیم.) تا Ù‚ØšÙ„ از ازدواج، ØšÙ‡ کله ٟاچه Ù„Øš نزده ؚودم.کل خانواده می ن؎ستند و ØšÙ‡ ØšÙ‡ و چه چه می کردند،فایده ای ندا؎ت.دیگ کله ٟاچه را که ؚار می‌گذا؎تند، عق میزدم و از ؚوی؎ حالم ؚد می؎د‌.تا همه ؞رف های؎ را نمی ؎ستند ،ؚه حالت طؚیعی ؚرنمیگ؎تم.دو سه هفته میرفتم و فقط تما؎ای؎ میکردم. چنان ؚا ولع انگ؎تان؎،نان ترید آؚگو؎ت را ØšÙ‡ دهان می‌ک؎ید که انگار از قحطی ؚرگ؎ته. ؚا اصرار؎ حاضر ؎دم فقط یک لقمه امتحان کنم ،مزه ا؎ که رفت زیر زؚانم،کله ٟاچه خور حرفه ای ؎دم. ØšÙ‡ هرکس میگفتم کله ٟاچه خوردم و خیلی خو؎مزه ؚود و ٟ؎یمان هستم که چرا تا ØšÙ‡ حال نخورده ام،ؚاور نمی‌کرد. می‌گفتند:(تو؟تو ؚا این همه ادا و اطوار؟) Ù‚ØšÙ„ از ازدواج تمیز ؚودم ،همه چیز ؚاید تمیز می‌ؚود. سرم میرفت دهن زده کسی را نمیخوردم.ؚعد از ازدواج ØšÙ‡ خاطر ح؎ر و ن؎ر ؚا محمدحسین خیلی تغییر کردم.کله ٟاچه که ØšÙ‡ سؚد غذایی ام اضافه ؎د هیچ،دهنی او را هم میخوردم. اگر سردردی ،مریضی یا هر Ù…ØŽÚ©Ù„ÛŒ دا؎تیم،معتقد ؚودیم ؚرویم هی؊ت خوؚ می‌؎ویم.میگفت:(می؎ه تو؎ه تموم عمر و تموم سالت رو در هی؊ت ؚؚندی)در محرّم ؚعضی ها یک هی؊ت که ؚروند می‌گویند ؚس است،ولی او از این هی؊ت ؚیرون می‌آمد میرفت هی؊ت ؚعدی.یک سال عا؎ورا از ؎دت عزاداری، چندؚار آمٟول دگزا زد.ؚه؎ میگفتم:(این امٟولا ضرر داره).ولی او کار خود؎ را می‌کرد. آخر سر دیدم حریف نیستم،ؚه ٟدرومادرم گفتم:؎ما ؚه؎ ؚگین.ولی ؚاز گو؎؎ ØšÙ‡ این حرف ها ؚدهکار نؚود.خيلی ØšÙ‡ هم ریخته می؎د.ترجیح می دادم ؚی؎تر در هی؊ت ؚا؎د تا در خانه ،هم ؚرای خود؎ ؚهتر ؚود،هم ؚرای ؚقیه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313