🔺شاهادا نیسا؛دختر جوانی یهودی که مسلمان شده است؛
اسلام به من یاد داد با دیگران صلح ودوستی داشته باشم
https://rahyafteha.ir/?p=137455
🔸شاهادا نیسا دختر جوانی است در یک محیط یهودی بزرگ شد ولی هرگز باورش نمی شد روزی به اسلام بگرود و رسما مسلمان شود . بعد از مسلمان شدن با سه مساله عجیب مواجه شد در یهودیت خاخام ها برای امتحان کردن کسی که می خواهد یهودی شود سه بار مانع ایجاد می کنند و حالا هم که نیسا قصد مسلمان شدن دارد ناخواسته سه بار مانع برای او ایجاد گردید.
🔹نیسا روز مارس 2016 را به یاد می آورد زمانی که تازه مسلمان شده بود و از شهر کالج در شمال ایالتی که آنجا کار می کرد به شهر نیویورک رفت ومی خواست ایمان خود را در مرکز اسلامی دانشگاه نیویورک اعلام کند، جامعه ای که پذیرای علاقه مندان به اسلام است.
چیزی که او پیشبینی نمیکرد، تظاهرات عظیم برای نامزد ریاستجمهوری وقت برنی سندرز در پارک میدان واشنگتن، درست بیرون ساختمان بود به گونه ای که ورود به مرکز کاملاً بسته شده بود و نیسا باید راه دیگری را برای رفتن به مرکز پیدا کند که خیلی سخت بود. دوستان مسلمانی که او را در این اتفاق به یاد ماندنی همراهی کردند، به نیسا پیشنهاد دادند که به یک مسجد محلی برود و رسما به اسلام بگرود جالب اینجاست که آن مکان فقط برای نمازگزارانی که ثبت نام کرده بودند باز بود آنجا هم خیلی شلوغ بود و درهای مسجد را بسته بودند...
🔻ادامه در لینک زیر
https://rahyafteha.ir/?p=137455
در تیرهشبِ هجرِ تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
#حافظ
❣️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌐 @rahyafte_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتین گفتن و مسلمان شدن مرد جوان در تگزاس آمریکا
👇👇👇
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c
اینستای ما
https://www.instagram.com/rahyafteha?igsh=ZDZuZW5rdjF1ZzF4
پاسخ یک بانوی تازه مسلمان آمریکایی با سوال غیرایرانی درباره حجاب
👇👇👇
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c
اینستای ما
https://www.instagram.com/rahyafteha?igsh=ZDZuZW5rdjF1ZzF4
حکایت بسیار زیبا حتما تا آخرش بخونید و تا میتوانید نشر دهید.
🔰 #توبه_نصوح
🔶 نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
🔷 و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
🔶 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست⁉️
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
🔷 روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
🔶 رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
🔶 نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
🔷 روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
⚪️ به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند امیدوارم که ماهم جزو این گروه باشیم آمین🌹🌹
📔 انوار المجالس، ص 432
____
خداوند در سوره تحریم، آیه ۲۸ به بندگانش امر مینماید که توبه نصوح کنید:
💠 یااَیهَا الذینَ آمَنُوا تُوبَوا اِلَی اللّهِ تَوْبَةً نصوحاً عَسَی رَبُّکمْ اَنْ یکفِّرَ
🌐 @rahyafte_com
روز معلم مبارک
روز معلم را به تمام دوستانی که با محبت و بزرگواریشان انسانیت و خوبی را به ما آموختند تبریک می گوییم.
به همه معلمانی که با صبر و مهرشان باغبان گلهای وجود بودند و هستند.
🌐 @rahyafte_com
روز معلم مبارک
👇👇👇
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c
اینستای ما
https://www.instagram.com/rahyafteha?igsh=ZDZuZW5rdjF1ZzF4
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹مسجد شیعیان در عربستان سعودی
👇👇👇
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c
اینستای ما
https://www.instagram.com/rahyafteha?igsh=ZDZuZW5rdjF1ZzF4
عشق داغی ست که تا مرگ نیاید نرود.
هرکه بر چهره از این داغ نشانی دارد
#سعدی
#جمعه_ها_بیاد_شهید_ادواردو_آنیلی
🌐 @rahyafte_com
✳️ یک تفاوت منتظری و مطهری
آیتالله #حسینعلی_منتظری: وقتی که با مرحوم مطهری در مدرسۀ فیضیه هممباحثه بودیم، خیلی به عبادت و تهجد و #نماز_شب اهمیت میداد و مقید بود که نماز شب را بخواند و همیشه به من میگفت که نماز شب به انسان معنویت میدهد و روح انسان را تازه میکند. من قدری تنبلی میکردم و بیشتر هم عذر میآوردم که چشمم تراخم دارد و دکتر به من گفته که آب حوض کثیف است، به چشمت نزن و آب حوض مدرسۀ فیضیه کثیف است و من نمیتوانم به چشمم بزنم، من باید صبر کنم صبح شود و به لب رودخانه بروم و آنجا وضو بگیرم (البته مدرسۀ فیضیه راهی داشت که به لب رودخانه میرفت). خلاصه همیشه ایشان در مسئلۀ نماز شب با من کلنجار میرفت و من هم طفره میرفتم.
شبی در حجره خوابیده بودم حجرۀ ما جدا بود ولی غذا و چیزهای دیگرمان با هم بود. من همانطور که خوابیده بودم، خواب دیدم که خوابم و در عالم خواب (خواب دوم) کسی در زد و مرا بیدار کرد. گفتمش که هستی؟ گفت: من #عثمان_بن_حنیف هستم. عثمان بن حنیف از اصحاب علی«ع» است که از طرف آنحضرت استاندار بصره بوده است.
من تعجب کردم که خدایا! عثمان بن حنیف زمان حضرت علی«ع» بوده! خلاصه در را باز کردم. گفت که حضرت علی«ع» مرا فرستاده و دستور داده: بلند شو! نماز شب بخوان و تنبلی نکن. و کاغذ کوچک مربعشکل دو در سه سانتی را هم به من داد، که در کاغذ نوشته شده بود: «هذا برائةٌ لک من النار» یعنی: «این برائتی است برای تو از آتش جهنم.» این کاغذ به رنگ سبزی نوشته شده بود.
این کاغذ را به من داد و رفت. من همانطور که در فکر بودم که خدایا! عثمان بن حنیف زمان حضرت علی«ع» بوده، ما که زمان حضرت علی«ع» نیستیم، در همین اثنا بود که کسی در زد و مرا از خواب بیدار کرد. (که البته حالا از خواب اول بیدار شدم.) دیدم آقای مطهری است. گفت: تو که بهانه میآوردی که آب مدرسۀ فیضیه کثیف است، من آفتابه را از رودخانه پر کردم. دیگر بهانهای نداری. پاشو! نماز شب بخوان. گفتم: پس معلوم میشود که شما عثمان بن حنیف هستی. تعبیر این خواب خیلی جالب بود.
#محمدحسین_واثقی_راد
#مصلح_بیدار
(چاپ چهارم، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۹۱)
جلد دوم، صفحات ۳۳۵ و ۳۳۶.
🌙 #نماز_شب
@Ab_o_Atash
🌐 @rahyafte_com