eitaa logo
تربیت و حکمرانی |مرتضی رجائی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
786 ویدیو
46 فایل
🔰نویسنده حوزه #تربیت تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب (۵جلد)، قالب‌های برنامه‌سازی تربیتی (۵جلد)، تربیت با کتاب (۴جلد)، خلوت ناامن. 🔰دانش‌آموخته دکتری #حکمرانی از داعا
مشاهده در ایتا
دانلود
وارد خاک عراق شدم. یعنی مهر را زدند توی گذرنامه‌ام. همین دو دقیقه قبل. https://eitaa.com/rajaaei_ir
با یک سواری ده‌نفره‌ی تویوتا راهی شدم ان‌شاءالله؛ به پنج دینار عراقی. وعده داده "قریب الحرم" پیاده‌مان کند؛ شارع الرسول. داریم از این به‌اصطلاح ترمینال مسافربری خارج می‌شویم. همین حالا. https://eitaa.com/rajaaei_ir
با تکان ماشین، بیدار می‌شوم. دور برم را که نگاه می‌کنم، همه خوابیده‌اند؛ آرام و بی‌صدا، انگار که در گهواره‌اند و تکان‌های ماشین روی دست‌اندازهای جاده، گهواره‌جنبانی آقای راننده است. انگار خیال همه راحت شده است از اینکه به اربعین کربلا نرسند و برای همین دارند استراحت می‌کنند برای زیارت در خانه پدری و حرکت به طرف کربلا. من هم هنوز دوست دارم بخوابم؛ نه اینکه به جاده‌های عراق و به رانندگی این سائق‌های چند روز نخوابیده اطمینان داشته باشم، یا خیالم از بابت ایمنی و تعلیق بالای خودروی تویوتایی که سوارش هستم راحت باشد؛ که خوب می‌دانم اعتماد به اسباب و وسایل عالم، عین شرک است. خیالم راحت هست، اما نه از اینکه می‌دانم به کربلا می‌رسم؛ خیالم راحت است که در راهم؛ خیالم راحت است که هنوز آن‌قدر می‌ارزم که خود ارباب دستم را گرفت تا در برابر وسوسه‌ها و بهانه‌تراشی‌های شیطان نفسم تسلیم نشوم و نمانم؛ خیالم راحت است که کمکم کرد تا بزنم به راه. و در راه حسین، رفتن رسیدن است، مقصد بهانه است... این را می‌نویسم، و گوشی را کنار می‌گذارم و دوباره سعی می‌کنم بخوابم تا جان داشته باشم برای زیارت. https://eitaa.com/rajaaei_ir
موکب‌دارها طوری رفتار می‌کنند که انگار تنها چیزی که برایشان مهم است، افزایش تعداد زائرهاست؛ انگار حاضرند هر کاری بکنند تا در این روزها و شب‌ها حرم‌ها بیشتر و بیشتر شلوغ باشد و حتی یک لحظه هم در هیچ کجای حرم‌ها و اطرافشان جای سوزن انداختن نباشد. بعضی‌هایشان در ساعات آخر خودشان را هم به حرم و به یک سلام از راه دور می‌رسانند، ولی بعضی‌هایشان شاید همان را هم نرسند؛ اما همه‌شان انگار یک وظیفه بزرگ را از عمق جان درک کرده‌اند و آن، پشتیبانی حداکثری از حضور هرچه باشکوه‌تر زائران در حماسه اربعین و ایستادگی آنها در میانه میدان زیارت اربعین. این‌طور است که در پذیرایی‌هایشان اصلاً منت گذاشتن نمی‌بینی و برعکس احساس می‌کنی ممنون تو هستند که داری لقمه غذای آنها را می‌خوری و نوشیدنی‌شان را می‌نوشی تا جان بگیری و آماده شوی برای زیارت تاریخی امسال. نه اینکه همه در عراق موکب‌دار باشند و همه این وظیفه را درک کرده باشند، ولی همان‌ها که فهمیده‌اند و برای آن قیام کرده‌اند، این بار بزرگ را به دوش کشیده‌اند و تا اینجا رسانده‌اند؛ گیرم که عددشان یک از هزار مردم عراق هم نیست. این صحنه‌ها را که می‌بینی، با خودت می‌گویی: باید در جهان اسلام و بلکه در سراسر دنیا، مسلمانان و آزادگانی باشند که بفهمند امروز حتی یک لحظه هم نباید میدان مقاومت در برابر صهیونیست‌ها خالی باشد؛ باید به این درک برسیم‌که تا نابودی کامل اسرائیل لازم است کسانی از بین ما باشند که هرچه در توان دارند بکنند تا مردم غزه فقط بایستند. این‌طور که نگاه کنیم، قیمت یک بطری آب یا یک لقمه غذای گرم که باید به یک طفل غزه‌ای برسد هرچند صد دلار که می‌خواهد بشود، مهم نیست؛ مهم این است که پدر و مادر این طفل باید مقاومت کنند و ما ممنون و مدیون آنهاییم که در خط مقدم این مبارزه تاریخی ایستاده‌اند‌. https://eitaa.com/rajaaei_ir
قصه آقا احسان، همسفر امسالم از مرز مهران تا نجف، مصداقی از همان حرمان است که در قسمت سوم این سفرنامه درباره‌اش نوشتم؛ مرد شصت و یک ساله‌ای که بعد از سال‌ها آرزو، این اولین سفر اربعینی و حتی اولین زیارت عتباتش است. سال‌ها خدمت پدر پیر مؤمنش را کرده و حالا در چهلم پدری که روز تاسوعا به دیار باقی شتافته، راهی این سفر شده؛ مبادا سال آینده نباشد و آرزو به دل از دنیا برود. https://eitaa.com/rajaaei_ir
اینجا خانه پدری. نجف، روبه‌روی شارع الرسول. نزدیک اذان ظهر بود و با همسفرم احسان از میانه این خیابان به سمت حرم می‌رفتیم. آفتاب سوزان دم ظهر و آب انار تگری و بستنی خوشمزه‌ای که روزی ما بود و خوردیم، نوشتن ندارد؛ چیزی که دوست دارم بنویسم، آرزویی بود که همان وسط خیابان و روبه‌روی گنبد زیبایی امام برایش کردم: اینکه سال آینده، با یک خانم مؤمنه ازدواج کند و با هم به این زیارت بیایند و در این خیابان زیبا به یاد این آرزوی من بگویند "یادش بخیر!" https://eitaa.com/rajaaei_ir
بعد از نماز و زیارت، احساس کردم دوست دارم در گوشه‌ای از این خانه امن پدری بخوابم. یک گوشه خنک پیدا کردم و یک ساعتی خوابیدم. بیدار که شدم، کمی در حیاط حرم چرخیدم و کیف بصری کردم. تصمیم گرفتم نروم؛ یعنی بلافاصله نروم. احساس کردم که زیارت‌دانم هنوز پر نشده و جا دارم. آمدم تجدید وضو کردم و حالا دارم برمی‌گردم داخل حرم برای خواندن یک زیارت جامعه کبیره ان‌شاءالله. https://eitaa.com/rajaaei_ir
بعد از زیارت جامعه و دعای عالیة المضامین که از حرم خارج شدم، همسفرم را -که حالا دیگر دوستم شده است- دیدم. با هم راهی کربلا شدیم. در عمود ۱۱۵۰ پیاده شدیم تا از نعمت پیاده روی هم بهره مند شویم. راستش از قم نیت کرده بودم حتما در پیاده روی چند تا موکب بایستم و به نیت روح الله عزیز چیزی بخورم. الان می‌خوام دجاج مشوی بخورم، به یاد روح الله. روحت شاد روح الله. https://eitaa.com/rajaaei_ir
نزدیکی‌های کربلا در حیاط یک موکب روی زمین ولو شده‌ایم؛ زیر آسمان کربلا و در مسیر نوازش نسیم شبانگاهی... هنوز نمی‌دانم می‌خواهم بخوابم یا قرار است بروم. فعلاً پاهایم کمی استراحت لازم دارند. باورت نمی‌شود این هوا همان هوای نامهربان ظهر یا حتی عصر باشد. https://eitaa.com/rajaaei_ir
امروز برای نماز ظهر و عصر توفیق حضور در حرم امام حسین علیه السلام را داشتم. بعد از نماز، کل حرم گویی یک صدا مرگ بر اسرائیل شد. این صدا در حرم آقا جان طنین انداز شده بود که یکی از خادمان حرم شروع به فارسی حرف زدن با لهجه عربی پشت بلندگو کرد. حرفش این بود که حرم امام حسین جای لبیک یا حسین است نه شعار سیاسی. اینجا بود که حرم یک صدا شروع به هو کردن و اعلام اعتراض و مردم محکم تر مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا گفتند؛ طوری که محکم تر و طنین انداز تر از دفعه اول بود. این وضع آن‌قدر ادامه پیدا کرد که همان خادم حرم برای ساکت کردن مردم شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و از عبارت‌های تکرارشونده زیارت عاشورا مثل "إنی سلم لمن سالمکم" استفاده کرد. مردم باز هم شعار می دادند و آن خادم برای ساکت کردن مردم می‌گفت: حرمت زیارت عاشورا را نگه دارید؛ ولی باز هم مردم ساکت نشدند. این دفعه صدای بلندگوها را بلندتر کردند و شروع کردند با صدای بلندتر زیارت عاشورا خواندن. بعد از اتمام زیارت عاشورا، مردم باز هم شعار دادند و خادم‌ها سریع شروع به خواندن زیارتنامه حضرت عباس داخل حرم امام حسین کردند!! این بار هم صدا را بلندتر کردند که بتواند بر صدای مردم غلبه کند. این ماجرا حقیقتاً خیلی برایم تکان‌دهنده بود. طرف "إنی سلم لمن سالمکم" می‌خواند، ولی اجازه شعار ضد اسرائیل نمی‌داد. انگار اصلاً نمی‌فهمید دارد چه می‌خواند. گویی امام حسین را به جلوه‌ای از یک مناسبت سنتی-فرهنگی تبدیل کرده‌اند. اینجا بود که دوگانه اسلام ناب و اسلام آمریکایی را در اوج خود، آن هم در حرم امام حسینی دیدم که در راه مبارزه با ظالم‌ها شهید شده است. حقیقتاً خدا را شکر کردم که در زمانه‌ای و کشوری و ملتی زندگی می‌کنم که در عین وجود خوانش‌های این‌چنینی از اسلام، پیرو مکتب امام خمینی است و از یادآوری این حقیقت به خودم بالیدم. (علی اصغر فخاری؛ ظهر بیستم مرداد در حرم مطهر امام حسین علیه السلام.) ✍حدود ساعت ۱۱:۱۰ به وقت عراق، با صدای مهیبی از خواب پریدم. صدای ترکیدن ترانس برق بود. از بس که لامپ و کولر گرفته بودند از سیم متصل به تیر چراغ برق. در همان تاریکی و در مدتی که اهالی موکب داشتند تلاش می‌کردند تا نور و سرمایش موکب را راه‌اندازی کنند، در یکی از گروه‌های طلبگی این روایت را خواندم و این شد بخشی از سفرنامه اربعینی خودم. برای همین مناسب دیدم آن را در امتداد سفرنامه خودم و به‌عنوان یک قسمت از آن برای خوانندگان این سفرنامه روایت کنم. پ.ن: متن روایت آقای فخاری اندکی بازنویسی و ویرایش شده است. https://eitaa.com/rajaaei_ir
در قسمت ۱۷ از تفاوت آشکار دمای هوای شبانگاهی با هوای ظهر و حتی عصر مسیر مشایه نوشتم. با این همه، گرما و دم هوا هنوز هم آن‌‌قدر بالا هست که وقتی با شنیدن صدایی که در قسمت ۱۸ درباره‌اش نوشتم، از خواب پریدم و متن قسمت ۱۸ را در کانال گذاشتم، احساس کردم دهانم خشک شده و تشنه‌ام؛ با اینکه قبل از خواب دو سه لیوان آب نوشیده بودم. می‌خواستم به روی خودم نیاورم و بخوابم، ولی نشد. بلند شدم و دنبال چند لیوان آب گشتم و آوردم. آقا احسان هم بیدار شد و یک لیوان را باز کرد و همان‌طور که می‌‌نوشید، خداپدربیامرزی گفت و دوباره دراز کشید. https://eitaa.com/rajaaei_ir
نماز صبح را اقامه کردیم و داریم می‌رویم سمت حرم برای زیارت اربعین. https://eitaa.com/rajaaei_ir