5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مشکلی داری، خیلی دوست داری با یکی از شخصیتهای مهم کشور درباره مشکلت حرف بزنی!
این ارتباط تصویری رو ببین؛
اگه حالت خوب شد، منتشر کن تا بقیه هم شریک بشن.
السلام علیک یا #سلطان_علی_موسی_الرضا
🆔️ @rajaaei
گفتم: "یه کرامت از امام رضا که خودت دیدی یا شنیدی، بگو!"
چه کرامتهاکه ندیده ام...
تو صحن جامع یه دختربچه دیدم شیرین؛ گفتم آقاجون نصیبم کن یه دختر ناز و شیرین مثل این کوچولو.
برگشتم شهرمون متوجه شدم باردارم!و الآن یه دختر شیرین سه ساله دارم.
#امام_رئوف
#کرامات_امام_رضا
🆔️ @rajaaei
گفتم: "یه کرامت از امام رضا که خودت دیدی یا شنیدی، بگو!"
روز ولادت حضرت بود. مثل همیشه از شب تا صبح با خواهرم حرم موندیم و از هم جدا شدیم تا خلوت کنیم.
موقع اذان صبح بود که مناجات امیرالمومنین علیه السلام پخش میشد. همه تو حال خودشون بودن که یهو صدای جمعیت بلند شد.
روبه روی پنجره فولاد یه دختر خانومی شفا گرفت؛ گویا فلج بود.
#امام_رئوف
#کرامات_امام_رضا
🆔️ @rajaaei
گفتم: "یه کرامت از امام رضا که خودت دیدی یا شنیدی، بگو!"
یه دوره ای از زندگیم که شانزده هفده سالگیم بود، مشکلات شدیدی داشتم. خود آقا تو خوابم اومدن گفتن: یار ما را نفسی نیست که یارش بکنند. و ترجمه شد: "تو از ما نمیخواهی وگرنه کمکت میکنیم.
از اون به بعد دیگه عاشق مرامشون شدیم...
#امام_رئوف
#کرامات_امام_رضا
🆔️ @rajaaei
استاد میرباقریروش تحلیل فعل معصوم .mp3
زمان:
حجم:
7.41M
🎧 استاد میرباقری | نکتههایی درباره روش تحلیل فعل معصوم
💥 در تصرفات بزرگ برای هدایت جامعۀ ایمانی، امامان معصوم براساس دستور خاص الهی و نامۀ سربهمهر عمل میکردند.
💥 هر امامي قرآن را جلوي خودش ميگذارد و براساس دستوري که خداي متعال در قرآن به امام داده، عملش را انجام ميدهد؛ يعني دقيقاً امام صادق(ع) براساس قرآن عمل ميکنند امام باقر(ع) هم به همينگونه است. حالا از کجاي قرآن ميفهمند و وظيفه امام صادق(ع) با وظيفه امام باقر(ع) چه فرقی دارد، اينها ديگر در فهم ما نيست.
💥 روايات متعدد است که امام وقتي به امامت ميرسد يک رشتهاي از نور بين او و خداي متعال قرار داده ميشود که سرزمينها انسانها و باطن انسانها را ميبيند.
💥 بعضيها در تحليل فعل معصوم ميگويند امام علم غيب داشت ولي ما از همين جنبه ظاهری بررسي ميکنيم! يعني چه از همين جنبه داريم بحث مي کنيم؟! اين امامي که علم غيب دارد وقتي به ميدان میآید (به خصوص در موضوع امامت و موضوع رهبري جامعه)، علم غيب را که کنار نميگذارد و شأن امامتش را که رها نميکند و کنار بگذارد و مثل يک آدم عادي در ميدان بيايد. اين چه نوع حرفزدنی در باب امام است که: امام علم غيب داشت و همه چيز مي دانست، ولي ما اين جنبهاش را کار نداريم!! يعني چه با اين جنبهاش کار نداريم؟ خب، آدم اگر نميتواند تحليل نميکند مگر مجبور است حرف بزند و بعد بگويد با اين جنبۀ امام کار نداريم؟ چنين آدمي، امام حسين(ع) را در حد يک آدم عادي پايين ميآورد و شروع ميکند فعلش را تحليل کردن. اين که فعل امام حسين(ع) نيست، بلکه امامي است که شما براي خودت درست کردهای.
☑️ @mirbaqeri_ir
📌شما بودید، چی میگفتید؟!
#پرسش_همراهان_کانال:
سلام حاج آقا. روزتون به خیر. طاعات و عباداتتون قبول.
حقیقتش من میخوام در مورد یک موضوعی ازتون مشورت بگیرم.
با آقایی آشنا شدیم. ایشون پسر معتقد و بسیار اهل کاری هست؛ تمام وقتشم مشغول کاره: از صبح تا ۹شب که میرسه خونه. اخلاقشم واقعاً همونیه که من میخوام: بسیار مهربون، مؤدب، خوش اخلاق.
اما یک مسئله هست که من وقتی فهمیدم، تو ذوقم خورد: پدرش تریاک میکشه؛ اونم تو خونه.
من ازش پرسیدم چه تضمینی هست خودت نری سراغش؟
گفت (حتی) از بوش بدم میاد (وقتی) بهم میخوره (و) حالم بد میشه و تو خونه ماسک میزنم و آینده ش رو دیدم و سمتش نمیرم اصلاً.
تعریف کرد انگار آقایون مسن فامیل تو عروسی ها میکشن!
گفتم: (با این حساب، اگه ازدواج کنیم،) من نمیذارم تو عروسی های فامیلی شرکت کنی و...چون ممکنه تو هم بری سمتش.
گفت: نه من حتی (جایی که) کار میکردم هم، صاحب کارمون مصرف میکرد جلومون، یا حتی دانشگاه شهرستان بودم، دوستان یکی از بچه ها رو دیدیم کشیدن؛ ولی من سمتش نرفتم، چون آینده ش رو دیدم.
الآن من واقعاً نمیدونم از کجا مطمئن شم خودش سمت مواد و ...نره!
ولی کلی هم گریه کرد و غصه خورد که چرا من باید پاسوز پدرم بشم.
(البته) ظاهر پدرش مشخص نیست که مصرف میکنه. از طرفی نمیدونم پدر خودم هم چه عکس العملی نشون بده.
خودم یه عموی این مدلی داشتم که بچه هاش همه پزشک بودن، جز یکیشون که رفت سراغ این کارا.
الآن به نظرتون چه کاری عاقلانه است؟
#تربیت
#مشاوره_ازدواج
🆔️ @rajaaei
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیار است اختیار است اختیار
🖋بسیاری از مربیان در مقام گفتوگو از "اختیار" انسان دم میزنند، ولی در عمل چیزی جز واکنشهای جبری به کنشهای خود، از متربیانشان نمیخواهند.
🖋نهتنها مربی، که اساساً حاکمیت موظف است با فراهم کردن بهترین بسترها برای رشد استعدادها و نیز با برطرف کردن موانع، زمینه انتخابهای درست و سازنده را برای افراد فراهم کند؛
حتی اگر کسی یا کسانی بخواهند پس از این هدایتِ به سوی سبیل، به جای شاکر بودن، کفور باشند.
🖋البته در آن صورت هم مربی و حاکمیت برای جلوگیری از ایجاد موانع رشد در مسیر کسانی که سبیل هدایت را برگزیدهاند، وظایفی خواهند داشت.
🖋در بستر احترام به اختیار متربیان و پرهیز از روشهای جبری که در بیشتر موارد با نادیده گرفتن استعدادهای افراد همراه است، خلاقیت آنها شکوفا خواهد شد؛ خلاقیتی که در نهایت موجب رشد جامعه و تسریع حرکت به سوی اهداف آن خواهد بود.
#تربیت
#تربیت_سیاسی
#اختیار
#خلاقیت
🆔️ @political_education
حرفْ زیاد است، ولی وقتی پای عمل میرسد معلوم میشود که مرد عمل چقدر کم است.
🍂کم نیستند کسانی که شعار میدهند حاضرند برای خشنودی خدا و خوشحال کردن خلق خدا، چنین کنند و چنان کنند و از خودشان فلان فداکاری را نشان دهند و بیسار گذشت را بروز دهند. ولی همین که یک نفر این حرفها را باور کرد و به کمک آنها امید بست، همین که قرار شد بارِ کسی را با خود حمل کنند و رنج این بار و نگاه و حرف مردم را تحمل کنند، و خلاصه همین که کار جدی شد، خیلی راحت حرفهایشان را فراموش میکنند و حرف جدید رو میکنند.
🍂یکی دخترش را بهانه میکند، یکی پسرش را؛ یکی احساسات و عواطفش را پیش میکشد، یکی عقل و منطقش را؛ و البته بعضیهایشان هم هستند که خیلی رُک و صریح میگویند که "راستش را بخواهی، به فلان جایش فکر نکرده بودم و حالا که خوب فکر میکنم، میبینم کار من نیست".
🍂تازه این همه در جایی است که تو نمیخواستهای زحمت آنها را برای حمل بارت بیجواب بگذاری و خودت از همان اول گفتهای که به قدری که در توانت باشد، جبران میکنی. با خودت میگویی: اگر قرار بود بی هیچ مزدی این بار را بردارند، چه میشد.
🍂و این میشود که تو اگر حواست جمع باشد، یک بار دیگر به چشم خود میبینی که به هر که جز او امید داشته باشی، ناامید میشوی. برای درک بعضی از حقایق، نه نزول آیات لازم است و نه صدور روایات؛ هر کدام از ما حداقل چند نمونه از این بینات در تجربهی زیستهی خود داریم که اگر از آنها غافل نشویم، چراغ راهمان خواهند بود.
🍂و این چنین است که زیر لب زمزمه میکنی: "استغفر الله ربی و اتوب و الیه" و با چشمی گریان و قلبی ناامید از خلق و امیدوار به فضل خالق میگویی: "لا حول و لا قوة الا بالله".
🍂حتی وقتی میخواهی از نامردی که تو را و بارت را بین زمین و آسمان رها کرده است ناراحت و دلخور باشی، چیزی به تو میگوید: از او سپاسگزار باش و برایش دعای خیر کن، که یک بار دیگر طعم تلخ اعتماد به خلق حقیر و ذلیل را به تو چشاند تا باز هم به آغوش تنها قدیر و عزیز هستی بازگردی.
🍂سرت را پایین بینداز و مشغول زندگیات باش؛ همین زندگی که محبوبت برایت پسندیده و مصلحت تو را در آن دیده است. سخت است، ولی بکوش که راضی باشی، که گوهر همه فضایل در همین رضایت به حکمت پروردگار است.
🆔️ @rajaaei
تربیت و حکمرانی |مرتضی رجائی
درست ده سال پیش بود؛ مثل دیروز ۲۷ مهر.
نماز صبح را که خواندیم، صبحانه خورده نخورده راه افتادیم؛ هنوز آفتاب نزده بود.
خودمان را به خیابان ۱۹دی رساندیم؛
همان خیابانی که قرار بود از آنجا وارد جمعیت بیقرار مشتاقانتان بشوید؛
همان خیابانی که ده سال پیش از آن و در ۱۴ مهر ۷۹ هم از همانجا شروع کردیم به حرکت پشت سرتان.
صحنه این تصویر را خوب یادم است، البته نه از این زاویه، که از مقابل و از نگاه عاشقانی که مشتاقانه دست خود را به شیشه آن خودرو میرساندند تا با شما بیعت کنند؛
من هم یکی از آنها بودم.
خوب به خاطر دارم، همانطور که میدویدم و مراقب بودم که در آن تلاطم و فشارها پایم نپیچد و زیر دست و پای جمعیت نروم، زیر لب "لا حول و لا قوة إلا بالله" میگفتم و صلوات میفرستادم؛
هم برای سلامتیتان و هم نذر اینکه بتوانم به شما برسم و از نزدیک ببینمتان.
نمیدانم کجای خیابان ۱۹ دی بود، ولی بالأخره رسیدم کنار شیشه خودروی شما و دستم را چسباندم روی شیشه.
ولی شما دستتان بالا بود و داشتید با تکان دادن آن، به ابراز عشق ارادتمندانتان پاسخ میدادید؛
گاهی هم آن روی سینه میگذاشتید و با لبخند، آرام سری تکان میدادید.
یادم نیست چند دقیقه طول کشید و چطور توانستم در آن چند دقیقه، فشار جمعیت را طوری مدیریت کنم که هم از کنار خودرو فاصله نگیرم و هم زیر دست و پای جمعیت نروم؛
ولی بالأخره شد.
بالأخره شما دستتان را روی دست من گذاشتید.
لحظهی خیلی شیرینی بود و از آن شیرینتر، لبخند دلنشینی بود که تحویل نگاههای مشتاق ما دادید و البته چهره نورانیتان که هنوز هم در نظرم است.
راستش دلم میخواست همچنان از همان کنار خودرو دنبالتان بدوم، ولی انگار با نگاهتان میگفتید: "برو دیگر عزیزم، اجازه بده بقیه هم مثل تو به آرزویشان برسند!"
نمیدانم، شاید این حرفها اصلاً در نگاه شما نبود و تنها ذهن روایتگر من بوده که آن را اینچنین تفسیر کرده است؛
شاید هم ندای وجدانم بود که میخواست من به نفع بقیه کنار بکشم؛
نمیدانم.
هرچه بود، بالأخره دل کندم و آرام آرام خودم را به سیل جمعیت خروشان روان پشت سر شما سپردم.
من هنوز هم پشت سر شما حرکت میکنم.
میدانم، حرکتم کند است؛ ولی خدا میداند که چقدر دوست دارم و دعا میکنم بتوانم پشت سرتان بدوم؛ شما هم برای من و امثال من دعا کنید که شیطان مانع راهمان نشود و حرکتمان را کند نکند.
راستی، پشت سرتان حرکت میکنم، ولی حواسم هست که در حوادث و فتنهها پشت سرتان پنهان نشوم؛
گوشه چشمی کافی است تا سر در راه آرمان مقدستان بگذارم.
#انقلاب_اسلامی
#گام_دوم_انقلاب
#سالروز_سفر_رهبر_به_قم
🆔️ @rajaaei