﷽
سلام سلام😃👋🏻
خوبین انشالله🍃☺️؟!
عزاداریاتون قبول درگاه حق🌱✋🏻
یه خبر هیجان انگیز🙊💓
راستی یادتون نرفته که مثل همیشه یکشنبهها #چالش داریمممم😉؟!؟!
ولی این بار با محوریتی متفاوت!😍🌿
خب بیشتر از این نمیگم رفقا تا خودتون ببینید😂😍🙌🏻
پس قرارمون یادتون نره ، یکشنبه راس ساعت 4😉🌸
التماس دعا ، شبتون بخیر ، یاعلی مدد💚✋🏻
☘| @dokhtarane_booyesib
✨| @booyesib_ir
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🕯🕯🕯🕯🕯
🖤🖤🖤🖤
🕯🕯🕯
🖤🖤
🕯
اهدای جوایز و رضایت برندگان #مسابقه #عید_غدیر
#محرم 🏴
✨| @dokhtarane_booyesib
🥀| @booyesib_ir
#تلنگرانه❗️
ظهور رخ خواهد داد!(: ؛ امّا مهم این است ڪه مــا ڪجـای ظهـــور ایستادہایم..!
«شهید مصطفی احمدی روشن💫»
✨| @dokhtarane_booyesib
💕| @booyesib_ir
#خادم_نوشت
چالش هر هفته یکشنبه ها + مسابقات مناسبتی داریم🕊
چالش این هفتمون خاصه😍
فردا راس ساعت ۴ منتظرمون باشید❤️🌱
شماهم برایمان از نظرات و درخواست هایتان بنویسید : 👇🦋
payamenashenas.ir/Rayahinalhoda
#خادم_نوشت
♦️ نوجوان 🤗
پ.ن: عزیزان لطفا سوالات شخصی نپرسید تا ماهم شرمنده شما نشیم.🌱
♦️ و علیکم السلام
♦️ چالش پستی؟!😳
شماهم برایمان از نظرات و درخواست هایتان بنویسید : 👇🦋
payamenashenas.ir/Rayahinalhoda
#خادم_نوشت
قربان شما 💛✨
شماهم برایمان از نظرات و درخواست هایتان بنویسید : 👇🦋
payamenashenas.ir/Rayahinalhoda
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت6
یکی از اطرافیان امام از ایشان میپرسد: «اگر امیر مدینه شما را برای بیعت با یزید خواسته باشد، آیا بیعت خواهی نمود؟!»
امام جواب میدهـد: «من هرگز با یزیـد بیعت نمیکنم. مگر فراموش کرده ای که در پیمان نامه صـلح برادرم امام حسن علیه السـلام،
آمـده بود که معاویه نباید جانشـینی برای خود انتخاب کند. معاویه عهد کرد که خلافت را بعد از مرگش به من واگذار کند. اکنون
او به قول و پیمان خود وفا نکرده است. من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد،چون که یزید مردی فاسق است و شراب میخورد»
مأمور امیر مدینه، دوباره نزد امام می آیدو میگوید:
ــ ای حسین! هرچه زودتر نزد امیر بیا که او منتظر توست.
ــ من به زودی میآیم.
امام از جاي بر میخیزد. میخواهد که از مسجد خارج شود، یکی از اطرافیان میپرسد: «ای پسر رسول خدا، تصمیم شما چیست؟!»
امام در جواب میفرماید: «اکنون جوانان بنی هاشم را فرا میخوانم و همراه آنان نزد امیر میروم»
امام به منزل خود میرود. ظرف آبی را میطلبـد. وضو میگیرد و شـروع به خواندن نماز میکند. او در قنوت نماز، دعا میکند...
به راستی، با خدای خویش چه میگوید؟!
آري، اکنون لحظه آغـاز قیـام حسـینی است. به همین دلیـل، امـام حرکت خویش را با نماز شـروع میکنـد. او در این نماز با خـدای
خویش راز و نیاز میکند و از او طلب یاری مینماید.
ــ علی اکبر!
برو به جوانان بنی هاشم بگو شمشیرهای خود را بردارند و به اینجا بیایند.
-- چشم بابا!
بعد از لحظاتی، همه جوانان بنی هاشم در خانه امام جمع میشوند.
آن جوانمرد را که میبینی عباس پسر اُمّ البنین است.
آنها با خود میگویند که چه خطری جان امام را تهدید کرده است؟!
امام، به آنها خبر میدهد که باید نزد امیر مدینه برویم.
همه افراد، همراه خودشمشیر آورده اند، ولی امام به جای شمشیر، عصایی در دست دارد.
آیا این عصا را میشناسی؟! این عصای پیامبر است که در دست امام است.
امام به سوي قصـر حرکت میکند، آیا تو هم همراه مولای خویش میآیی تا او را یاری کنی؟!
***
کوچه های مدینه بسیار تاریک
است. امام و جوانان بنی هاشم به سوی قصـر حرکت میکنند. اکنون به قصـر مدینه میرسـیم، امام رو به جوانان میکند و میفرماید:
«من وارد قصر میشوم،شما در اینجا آماده باشید. هرگاه من شما را به یاری خواندم به داخل قصر بیایید».
امام وارد قصـر میشود. امیر مدینه و مروان را میبیند که کنار هم نشسـته اند. امیر مدینه به امام میگوید: «معاویه از دنیا رفت و یزید
جانشین او شد. اکنون نامه ی مهم از او به من رسیده است».
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir