♥️♥️:♥️♥️
پایانِ دیروز !
شروعِ فردا ¡
به امید فرجِ دلبر :)
آمین ؟!...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوانِ وَتَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَــقْــبَلَ الْفَرْقَدانِ وَ بَلِّغْ روحَهُ وَاَرْواحَ اَهْلِبَــیْـتِهِ مِنَّا التَّحِیَّهََ وَالسَّلامِ :)))
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جمعه
اگر مردم فهمیدند دردشان نداشتن مهدی هست ..🍃
فبها !!! 👌
اگر نفهمیدند، خدا آنقدر در دردشان دچارشان می کند تا بفهمند که ندارند ..😔💔
☘| @dokhtarane_booyesib
🙃| @booyesib_ir
#منبر_کوتاه 📩
نگران نگاه خدا به خودت باش ❕❗️
تا نگرانی از نگاه دیگران اسیرت نکند؛ 💔
مشکل خود را رسیدن به رضایت خدا قرار بده ..
تا بسیاری از مشکلاتت برطرف شوند. 😉🤞
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#جمعه
💫 دنیا کاملاً آماده میشود؛ برای ملاقات آخرین باقیماندهی خدا 😍
🍃| @dokhtarane_booyesib
💌| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت33
زهیر نمیداندکه چرا نمیتواند در مقابل سـخنان همسـرش چیزي بگوید او به چشمان همسرش نگاه میکند و اشک التماس را درقاب چشـمان پاك او می بینـد. از روزيکه همسـرش به خانه او آمـده،چیزي از او درخواست نکرده است. این تنهاخواسـته همسـر اوست. اکنون او درجواب همسرش میگوید: «باشد، دیگر اینطور نگاهم نکن! دل مرا به درد نیاور! میروم».
ُزهیر ازجا برمی خیزد.گل لبخند را برصورت همسرش می بیند و می رود، اما نمیداند چه خواهد شد.
او فاصـله بین خیمه ها را طی میکنـد و ناگهان، ِ امام مهربانیها را میبیندکه به اسـتقبال او آمده و دست هاي خود راگشوده است...
گرمی آغوش امام و یک دنیا آرامش!
لحظه اي کوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره میخورد. نمیدانم این نگاه با قلب ُزهیرچه میکند.
به راستی، اوچه دید وچه شنید و چه گفت؟! هیچکس نمی داند. اکنون دیگر ُزهیر،حسینی میشود.
نگاه کن! زهیر به سوي خیمه خود میآید. او منقلب است و اشک درچشم دارد.خدایا، در درون ُزهیرچه میگذرد؟!
به غلام خود میگوید: «زود خیمه مرا برچین و وسایل سفرم را آماده کن. من میخواهم همراه مولایم حسین بروم».
ُزهیر با خود زمزمه عشق دارد. او دیگر بیقرار است.شوق دارد و اشک میریزد.
همسر ُزهیر درگوشه اي ایستاده است و بی هیچ سخنی فقط شوهر را نظاره میکند، اما ُزهیر فقط در اندیشه رفتن است. او دیگر هیچ
کس را نمیبیند.
همسر ُزهیرخوشحال است، اما در درون خود غوغایی دارد. ناگهان نگاه ُزهیر به همسرش میافتد. نزد او میآیدو میگوید:
ــ تو برایم عزیز بودي و وفـادار. ولی من به سـفري میروم که بـازگشتی نـدارد. عشـقی مقـّدس در وجودم کاشانه کرده است. برای
همیـن میخـواهم تـو راطلاق بـدهم تـا آزاد باشــیو نزد خانـدان خـود بروی. تـو دیگر مرا نخـواهی دیـد. مـن بـه سـوي شـهادت
میروم.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت34
ــ میخواهی مرا طلاق بدهی؟! آن روزکه عشق حسـین به سـینه نداشتی اسـیر تو بودم. اکنون که حسینی شده اي چرا اسیر تو نباشم؟!
چه زود همه چیز را فراموش کرده ای. اگر من نبودم، توکی عاشق حسین میشدی!حالا اینگونه پاداش مرا میدهی؟! بگذار من هم
با تو به این سفر بیایم وکنیز زینب باشم.
ُزهیر به فکر فرو میرود. آری! اگر اشک همسرش نبود او هرگزحسینی نمیشد. سرانجام ُزهیر درخواست همسرش را قبول میکند
و هر دو به کاروان کربلامیپیوندند.
***
آیا به امام حسین علیه السلام خواهیم رسید؟!
این سوالی است که ذهن نْـذر ُم را مشـغول کرده است. او اهـل کوفه است و از بیعت مردم کوفه با مسـلم بن عقیل خبر دارد و اینک براي حج، به مکه آمده است
منذر وقتی شنیدکه کاروان امام حسـین علیه السـلام مکه را ترك کرده و او بیخبر مانده است، غمی بزرگ بر دلش نشست.
آرزوي او ایـن بـودکـه در رکـاب امـام خـویش باشـد. بـه همین دلیـل، اعمـال حـج خـود راسـریع انجـام داد و همراه دوست خـود
عبدالّله بن سلیمان راه کوفه را در پیش گرفت.
این دو، سوار بر اسب روز وشب میتازند و به هرکس که میرسند،سراغ امام حسین علیه السلام را میگیرند. آیاشما میدانیدامام
حسین علیه السلام ازکدام طرف رفته است؟!
آنها در دل این بیابانها درجستجوي مولایشان امامحسین علیه السلام هستند.
هـوا طوفـانی میشود وگرد و غبـار همه جـا را فرا میگیرد. در میـان گرد و غبـار، اسب سواري از دور پیـدا میشود. او از راه کوفه
میآید. منذر به دوستش میگوید: «خوب است از او در مورد امام حسین علیه السلام سوال کنیم».
آنها نزدیک میروند. او را میشناسند. او همشهري آنها و از قبیله خودشان است.
ــ همشهری! بگو بدانیم تو در راهی که میآمدي حسین علیه السلام را دیدی؟!
ــ آری! من دیروزکاروان او را دیدم. او اکنون با شما یک منزل فاصله دارد.
ــ یعنی فاصله ما باحسین علیه السلام فقط یک منزل است؟!
ــ آری، اگر زود حرکت کنید و باسرعت بروید، میتوانید شب کنار او باشید.
ــخیرت دهدکه این خبرخوش را به ما دادی.
ــ اما من خبرهاي بدي هم ازکوفه دارم.
ــخبرهاي بد!
ــ آری!کوفه سراسـر آشوب است. مردم پیمان خود را با مسـلم شکسـتند و مسـلم را به قتل رساندنـد. به خدا قسم، من باچشم خود
دیدم که پیکِر بدون سر او را درکوچه هاي کوفه بر زمین میکشیدند در حالیکه سر او را براي یزید فرستاده بودند.
ــ « ِإنَّا لِله وَ إِنا اِلیه راجِعُون ». بگو بدانیم چه روزي مسلم شهید شد؟!
ــ دوازده روز قبل، روز عرفه
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
✨﷽✨
#تلنگرانه
🔴 «اول به خودت نگاه کن!»
✍مردی متوجه شد که شنوایی گوش همسرش کم شده است ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش سادهای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسرِ مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟”
و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور میکنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است.
...
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
#انگیزشی
✍امیدوار باش✌️
آب هـر چـند آلوده شـده باشد حتی لجـن هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف و زلال و پاک میشود!!
یادت باشـد خـدا دریای رحــمت است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و پاک پاک میشویم.
✨به بندگانم بگو من آمرزنده و مهربانم✨
🌺| @dokhtarane_booyesib
🍭| @booyesib_ir
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_حسین🖤
#اربعین💔
امام حسین بهترین رفیق ما نیست❤️،
تنها رفیقمونه که میتونیم روی رفاقتش حساب باز کنیم و دست خالی بر نگردیم😌❣
🌿| @dokhtarane_booyesib
💔| @booyesib_ir