eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.1هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
51 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان 🍁 📖 امّا از طرف ديگر، عشق به رياست دنيا او را وسوسه مى‌كند. به راستى، عمرسعد كدام يك از اين دو را انتخاب خواهد كرد؟ آيا در اين لحظۀ حسّاس تاريخ، عشق به رياست پيروز خواهد شد يا وجدان؟ او در حياط خانه‌اش قدم مى‌زند و با خود مى‌گويد: «خدايا، چه كنم؟ كدام راه را انتخاب كنم؟ اى حسين، آخر اين چه وقت آمدن به كوفه بود؟ چند روز ديگر صبر مى‌كردى تا من از كوفه مى‌رفتم، آن وقت مى‌آمدى. امّا چه كنم كه راه رياست و حكومت بر ايران از كربلا مى‌گذرد. اگر ايران را بخواهم بايد به كربلا بروم و با حسين بجنگم. اگر بهشت را بخواهم بايد از آرزوى حكومت ايران چشم بپوشم». نگاه كن! همۀ دوستان عمرسعد براى مشورت دعوت شده‌اند. آيا آن جوان را مى‌شناسى كه زودتر از همه به خانۀ عمرسعد آمده است؟ اسم او حَمزه است. او پسرِ خواهرِ عمرسعد است. عمرسعد جريان را براى دوستان خود تعريف مى‌كند و از آنها مى‌خواهد تا او را راهنمايى كنند. اوّلين كسى كه سخن مى‌گويد پسر خواهر اوست كه مى‌گويد: «تو را به خدا قسم مى‌دهم مبادا به جنگ با حسين بروى. با اين كار گناه بزرگى را مرتكب مى‌شوى. مبادا فريفتۀ حكومت چند روزۀ دنيا بشوى. بترس از اينكه در روز قيامت به ديدار خدا بروى در حالى كه گناه كشتن حسين به گردن تو باشد». عمرسعد اين سخن را مى‌پسندد و مى‌گويد: «اى پسر خواهرم! من كه سخن ابن‌زياد را قبول نكردم. اينكه گفتم به من يك روز مهلت بده براى اين بود كه از اين كار شانه خالى كنم». دوست قديمى‌اش ابن يَسار نيز، مى‌گويد: «اى عمرسعد! خدا به تو خير دهد. كار درستى كردى كه سخن ابن‌زياد را قبول نكردى». همۀ كسانى كه در خانۀ عمرسعد هستند او را از جنگ با امام حسين عليه السلام بر حذر مى‌دارند. كم كم مهمانان خانۀ او را ترك مى‌كنند و از اينكه عمرسعد سخن آنها را قبول كرده است، خوشحال هستند. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir
🧕 شاید شما هم دیده باشید که بعضی از یخ ها خیلی شفاف و خوشگلن!❄️ میدونین چجوری این یخ ها اینقد زیبا هستن؟🧐 برای درست کردن یخ های شفاف فقط کافیه به جای اب زیر شیر، از اب جوشیده ی سرد شده استفاده کنید 😌😍 اول بزارین اب جوش بیاد بعدم بزارید تا یکی دو ساعت سرد بشه و بعد میتونید آب رو در قالب دلخواهتون بریزین و داخل فریزر بزارین☺️ اگر هم بخواین میتونید توی هر قالب یک غنچه گل محمدی بزارین تا وقتی که یخ اماده شد یک قالب یخ با یه گل خوشگل داشته باشین که زیبایی بیشتری به لیوان شربت یا اب شما میده🤩 فقط این یخ های با گل رو داخل نوشابه و دلستر نریزین که فکر نکنم مزه ی خوبی داشته باشه🥴😶 ولی توی دوغ بریزین خوشمزس😉😋 🌷@dokhtarane_booyesib 🌙@booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↯☺️💖 +میگما شماچرا تو این گرما و سرما چادرمیپوشید‌:)♥️!؟ -تو چرا ماسڪ میزنی؟!😷🍭 +خٻ!من براے حفظ سلامتی خودم و دیگران ماسڪ میزنم تا بیمارنشم و به دیگران هم منتقݪ نڪنم⛅️💕؛) -منم مثݪ توام:)🌻✨ +چطور؟؟! -منم چادر میپوشم تا از خودم دربرابر بیمارے شهوت بعضے مردان مراقبت ڪنم🌈💜 چادرمیپوشم تا از زندگی دیگران هم مراقبت کنم که مبادا ساختمان زندگیشون فروبریزھ🌸🏗 ‌‌‌‌‌‌☘| @dokhtarane_booyesib 🌻| @booyesib_ir
💝 وقتشه با مولامون آقا صاحب الزمان عهد ببندیم🥰 که از این به بعد شیعه ی بهتری باشیم😇 زمینه ظهور رو فراهم کنیم🍀 تا لایق باشیم زمان ولایت آقا رو درک کنیم😍 در رکاب ایشون باشیم🥺 تا بتونیم دنیا رو به آرزوی چندین هزار ساله ی پیامبران و امامان برسونیم که اونم تشکیل حکومت عدل جهانی هستش🤩 دستتو بده به من تا با هم این مسیرو طی کنیم دوست ریاحین الهدی من🤝🤗 ❣️@dokhtarane_booyesi 💖@booyesib_ir
رمان 🍁 📖 شب فرا مى‌رسد. همه مردم شهر در خواب‌اند؛ امّا خواب به چشم عمرسعد نمى‌رود و در حياط خانه راه مى‌رود و با خود سخن مى‌گويد: «خدايا، با عشق حكومت رى چه كنم؟» و گاه خود را در جايگاه اميرى مى‌بيند كه دور تا دور او، سكّه‌هاى سرخ طلا برق مى‌زند. او در خيال خود مى‌بيند كه مردم ايران او را امير خطاب مى‌كنند و در مقابلش كمر خم مى‌كنند. امّا اگر به كربلا نرود بايد تا آخر عمر در خانه بنشيند. به راستى، من چگونه مخارج زندگى خود را تأمين كنم؟ آيا خدا راضى است كه زن و بچۀ من گرسنه باشند؟ آيا من نبايد به فكر آيندۀ زن و بچّۀ خود باشم. آرى! شيطان صحنۀ فقر را اين‌گونه برايش مجسّم مى‌كند كه اگر تو به كربلا نروى بايد براى نان شبِ زن و بچه‌ات، منتظر صدقۀ مردم باشى. عمرسعد يك لحظه هم آرام و قرار ندارد. مدام از اين طرف حياط به آن طرف مى‌رود. بيا قدرى نزديك‌تر برويم و ببينيم با خود چه مى‌گويد:أتركُ مُلْكَ الريّ والريّ رغبةٌأمْ ارجعُ مذموماً بقَتلِ الحسينِ او هم سرذوق آمده و براى خود شعر مى‌گويد. او مى‌گويد: «نمى‌دانم آيا حكومت رى را رها كنم يا به جنگ با حسين‌بروم؟ مى‌دانم كه در جنگ با حسين آتش جهنّم در انتظار من است. امّا چه كنم كه حكومت رى تمام عشق من است». عمرسعد تو مى‌توانى بعداً توبه كنى. مگر نمى‌دانى كه خدا توبه كنندگان را دوست دارد، آرى! اين سخنان شيطان است. گوش كن! اكنون عمرسعد با خود چنين مى‌گويد: «اگر جهنّم راست باشد، من دو سال ديگر توبه مى‌كنم و خداوند مهربان و بخشنده است و اگر هم جهنّم دروغ باشد من به آرزوى بزرگ خود رسيده‌ام». عمرسعد سرانجام به اين نتيجه مى‌رسد كه به كربلا برود، اما با حسين جنگ نكند. او به خود مى‌گويد كه اگر تو به كربلا بروى بهتر از اين است كه افراد جنايت‌كار بروند. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir
رمان 🍁 📖 تو به کربلا مى‌روى ولى با حسين درگير نمى‌شوى. تو با او سخن مى‌گويى و در نهايت، او را با ابن‌زياد آشتى مى‌دهى. تو تلاش مى‌كنى تا جان حسين را نجات دهى. همراه سپاه مى‌روى ولى هرگز دستور حمله را نمى‌دهى. به اين ترتيب هم ناجى جان حسين مى‌شوى و هم به حكومت رى مى‌رسى! آرى! وقتى حسين ببيند كه ديگر در كوفه يار و ياورى ندارد، حتماً سازش مى‌كند. او به خاطر زن و بچه‌اش هم كه شده، صلح مى‌كند. مگر او برادر حسن نيست؟ چطور او با معاويه صلح كرد، پس حسين هم با يزيد صلح خواهد كرد و خود و خانواده‌اش را به كشتن نخواهد داد. هوا كم‌كم روشن مى‌شود و عمرسعد كه با پيدا كردن اين راه حلّ، اندكى آرام شده است به خواب مى‌رود. آفتاب بالا آمده است و سربازان ابن‌زياد پشت درِ خانۀ عمرسعد آمده‌اند. صداى شيهۀ اسب‌ها، عمرسعد را از خواب بيدار مى‌كند. با دلهره در را باز مى‌كند: - چه خبر شده است؟ اينجا چه مى‌خواهيد؟ - ابن زياد تو را مى‌خواند. عمرسعد، از جا برمى‌خيزد و به سوى قصر حركت مى‌كند. وقتى وارد قصر مى‌شود به ابن‌زياد سلام مى‌كند و مى‌گويد: «اى امير، من آماده‌ام كه به سوى كربلا بروم و فرماندهى لشكر تو را به عهده بگيرم». ابن‌زياد خوشحال مى‌شود و دستور مى‌دهد تا حكم فرماندهى كلّ سپاه براى او نوشته شود. عمرسعد حكم را مى‌گيرد و با غرور تمام مى‌نشيند. ابن‌زياد با زيركى نگاهى به عمرسعد مى‌كند و مى‌فهمد كه او هنوز خود را براى كشتن حسين آماده نكرده است. براى همين، به او مى‌گويد: «اى عمرسعد، تو وظيفه دارى لشكر كوفه را به كربلا ببرى و حسين را به قتل برسانى». 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir
🌱 ♥️ نماز خوندن تنهایی ممنوع❌ ♥️| @dokhtarane_booyesib 🌿| @booyesib_ir
📯 بايد غزل نوشت زغوغاے سرگذشت.. از عمر عاشقے كه همه بےخبر گذشـت اين حرفهاے من كه به دردے نميخورد🚶🏻‍♀ بايد براے سربازیت از جان و سر گذشـت:)!✨ نايب 🦋| @dokhtarane_booyesib 🌹| @booyesib_ir
سلام دوستان عزیز ریاحین الهدی😍❤️ * ان شاء الله که خودتون و عزیزانتون سالم و شاد باشید ☺️💋 سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلوات الله علیه و رو خدمتتون تبریک عرض میکنیم😍❤️💋 اگه یادتون باشه که هست🧐 ما هرهفته چالش داریم🥳 * چالش ایندفعه شهدایی و راندی هستش🤩❣️ *میخوایم خودمون رو بسنجیم ببینیم چقدر راجب کسایی که زندگیمون رو مدیونشون هستیم اطلاعات داریم☺️ اما چالش ما یه سری قوانین داره:💢 1️⃣اسم خودتون رو تا ساعت ۱۸ بعد از ظهر به ایدی کانال بفرستین 🆔@dokhtarane_booyesib_admin 2️⃣جواب صحیح رو تا قبل از زمانی که اعلام میشه به پی وی بفرستید📲 3️⃣جوابی که به پی وی میفرستید ویرایش نخوره وگرنه با کمال تاسف حذف میشین✌🏻😢 4️⃣پیام هایی مثل جواب صحیح چیه؟ سخته! میشه راهنمایی کنین؟رو لطف کنید نپرسید فقط جواب موردنظرتون رو بفرستین😇 5️⃣اولویت انتخاب فرد برنده کسی هست که جواب رو زودتر ارسال میکنه🤗 6️⃣⭕️ از همه مهمتر دوستان خودتونو به این چالش دعوت کنید چون اینجا تک خوری ممنوعه🤨😌 ساعت ۱۹ عصر منتظر ما باشین تا در خدمتتون باشیم🕖🥰 به خاطر بالا بودن حجم پیام های شما عزیزان فرصت پاسخ دادن به همگی رو نداریم پس اگه بعد از فرستادن اسم قشنگتون یا جواب سوالات پاسخی دریافت نکردین ناراحت نشین😘🥺 💞@dokhtarane_booyesib 💛@booyesib_ir