eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
157 ویدیو
9 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
این آقا دیشب مداح عادل رضایی بود. امشب شهید عادل رضایی. ✍️@revayat_khane
مثل اسب عصاری می‌دویدم که خودم را برسانم رادیو مقاومت. دیر رسیدم، مهمان آمریکایی‌شان رفته بود. گفتم باید از مهمان‌های خارجی مصاحبه بگیرم. گفتند بروم موکب مس ایران. آقایی توی موکب بیسیم دستش بود. نیم ساعت پیگیری کرد تا با چند نفر مصاحبه کنم. بعد از مصاحبه دستم را روی سینه‌ام گذاشتم و از ته دل تشکر کردم. دستش را روی چشم راستش گذاشت. نگاهش پایین بود. گفت: این شماره‌م. هر کاری داشتید هماهنگ کنید. خدمت‌گذارم. تیکه کلام همسرم را توی دلم تکرار کردم. «شهید شی مَرد» عصر پسری توی آسانسور هتل با شانه‌های افتاده موبایلش را روشن کرد. صدایش درد داشت. مثل همه‌مان. گفت دوستم رفت. عکسش را نشانم داد! من بگویم غلط کردم برای آن دعایی که در حقت کردم، کافی‌ نیست؟؟؟ 😭😭😭 آه از غمی که تازه شود با غمی دگر ✍@revayat_khane
شب از نیمه گذشته و مردم دوباره سرازیر شده اند به سمت حاج قاسم@revayat_khane
- میشه ازتون فیلم بگیرم + نه. - عکس چی؟ + نه. حالم خوش نیست. - صحبت هم نمی‌کنید؟ + نه. من کارمندم با اونایی که خدایی اومدن صحبت کنید. - دارین چیکار می‌کنین؟ + دارم کیسه‌های خون رو آماده می‌کنم بفرستم بخش فرآورده‌ها. - چرا حالتون بده؟ البته همه حالشون بده. + دخترم تو تشییع سردار مصدوم شد. چند ماه دستمون بندش بود. امروز خبر را که شنیدم قلبم گرفت. - خدا قوت. چشمش نمناک بود. ✍ @revayat_khane
همین‌جا، جای این شمع‌ها اون کیف لعنتی منفجر شد... ✍ @revayat_khane
پسره می‌زد رو پیشخوان می‌گفت: مگه نگفتین O منفی لازم دارید؟ همین گوشه راهرو ازم خون بگیرید!@revayat_khane
۶۸ ساله بود از تهران. با همرزم‌هایش آمده بود کرمان زیارت. بعد از مراسم ِ شب سالگرد، از کرمان زده بودند بیرون. وقتی خبر را شنیده بودند، دوباره برگشته بودند برای خون دادن.. ✍ @revayat_khane
نصفه شبی تو این سرما، زن و شوهر دوقلوها رو بغل زده بودن برگشته بودن تو مسیر گلزار. گفتم چرا دوباره برگشتید این وقت شب؟ خانم گفت: بمب منفجر کردن که این مسیر خالیشه، برگشتیم این اتفاق نیفته. بگیم به خاطر شهدا هنوز این مسیر شلوغه! گفتم برا بچه‌ها نترسیدید؟ آقا گفت: شهادت خونوادگی می‌چسبه@revayat_khane
می‌گفت پام لب گوره، یه نصفه جونی دارم اونم فدای مردم@revayat_khane