eitaa logo
روایت هایی از لبنان
349 دنبال‌کننده
90 عکس
58 ویدیو
0 فایل
رقیه کریمی هستم نویسنده و روایتگر مقاومت دوستانم در لبنان🇮🇷🇱🇧 @Roqayakarimi
مشاهده در ایتا
دانلود
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تام باراك فرستاده ترامپ به لبنان همان که به خبرنگارهای لبنانی گفت حیوان امروز می خواست برود روستای خیام. روستایی مرزی که در جنگ ۶۶ روزه کلی شهید داده. اسرائيل زميني مي خواست به خيام نفوذ كند كه مقاومت مثل كوه مقابلش ايستاد. روزهاي جنگ در خیام روزهای سختی بود. خیلی ها شهید شدند. تام باراک می خواست به مقاومت دهن کجی کند. شنید مردم خیام منتظرش هستند. با سبدهای گوجه فرنگی ... سفرش را لغو کرد ... دوستی از خیام می گفت اینقدر اینجا شهید روی خاک افتاده که خاکش مقدس شده است. همانطور که هیچ ناپاکی نباید قرآن را لمس کند هیچ ناپاکی هم نباید پا به اینجا بگذارد
چند روز پیش پسر شهید حسین امهز از شهدای بعلبک گفت می شود داستان پدر شهیدش را بنویسم؟ گفتم فعلا سرم شلوغه و راستش حوصله نوشتن نداشتم. گاهی آدم اینطور می شود. نوشتنش نمی آید. اما این را به پسر شهید نگفتم. گفتم قصه پدرت رو بگو اگر وقت پیدا کردم می نویسم. گفت پدرش شهید فردای جنایت پیجرها ست. تعجب کردم و پرسیدم یعنی روز بعد هم پیجرها منفجر شدند؟ به طور طبیعی باید همه از پیجرها دور می شدند. اصلا یادم است که همان روز مدام می گفتند از پیجرها دور بشید. باطریش رو در بیارید و دور بیندازید. گفت فردای جنایت پیجر اینبار بیسیم ها منفجر شدند.‌ این را که گفت حس کردم چیزی مثل پیجر در درونم منفجر شد. اینقدر که وقتی نفس می کشیدم حس می کردم نفس هایم بوی سوختگی می دهد. بوی دود. بعضی از دوستان خانوادگی در جنایت پیجر مجروح شده بودند و نگرانشان بودم برای همین اصلا نفهمیدم که جنایت، روز دوم هم داشته. انفجار بیسیم. گفت با پدرم رفتیم حال یکی از دوستانش رو بپرسیم. خیلی آسیب ندیده بود چون از پیجر دور بود اما پدرم گفت بریم حالش رو بپرسیم. گفت توی حیاط خونه دوست پدرم نشسته بودیم. بچه ها بازی می کردند و تقریبا ۱۵ نفر بودیم. هنوز همه توی شوک پیجرها بودند که صدای انفجار بلند شد. اصلا نمی دونستیم چه خبره فقط می دونستیم دیگه کسی پیجر نداره. پس چی منفجر شده بود؟ بعد نگاه کردم دیدم بیسیم پدرم منفجر شده و تیکه هاش همه جا پاشیده و حتی داخل زخم پدرم فرو رفته. می گفت بی سیم پدرم اول روی میز بود. اما چند لحظه قبل از انفجار برش داشت و نصبش کرد کمرش. یعنی اگر بیسیم وسط جمع منفجر میشد شاید تعداد شهدا بیشتر می شد. می گفت بی سیم نزدیک سر یک دختر بچه شیرخوار بود که بغل مادرش خوابیده بود. یعنی اگر بیسیم روی میز منفجر میشد اول مغز اون نوزاد می پاشید رو هوا. این را که گفت بقیه حرف هایش را نمی شنیدم دیگر. داشتم به این فکر می کردم به چه درجه ای از وحشی گری باید رسیده باشی که در ترورهای وسط خانه ها جان بچه ها را به خطر بیندازی. بچه هایی که چیزی از جنگ نمی دانند. بچه های شیرخوار. چرا باید قربانی توحش وحشی ترین و خونریزترین قوم آدمخوار روی زمین بشوند؟ می گفت خواستم جلوی خونریزی را بگیرم دستم رو گذاشتم روی زخمش. می گفت بابام از بچگی یادم داده بود هر وقت کار برام سخت شد بگم یا زهراء. با گریه بهش گفتم بگو یا زهراء ... می گفت حس می کردم تمام ذرات وجود پدرم داره داد می زنه یا زهراء. بعد می گفت به زحمت نگاهم کرد و گفت نگران نباش. من دارم شهید میشم.‌ شهید میشم . می خواست بگه من نمی میرم. می خواست بگه ناراحت نباش. شهادت بهترین اتفاقه. پسر شهید که داشت اینها را برایم می گفت حس تلخی داشتم. از این جنگی که شبیه هیچ جنگ دیگری نبود. جنگ وسط میدان نبود. جنگ تکنولوژی. جنگ اطلاعاتی. ما چقدر آماده بودیم؟ نمی دانم. اما خوب می دانم باید در تکنولوژی هم قوی بشویم چون شکل جنگ ها عوض شده است دیگر ... به این فکر می کردم که روزی باید هر چیز حساسی را با دست های خودمان بسازیم. قبل از اینکه مرگ را به نام باتری بیسیم و پیجر با پول به ما بفروشند. باید قوی شویم. خیلی. دیشب این داستان را به عربی نوشتم. طعم تلخی داشت این داستان. انگار هزاران پیجر و بیسیم در روحم منفجر شده بود!
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاريخ قصة قهرماناني را خواهد نوشت كه در كنار غزه ايستادند و خواهد نوشت كه وقتي سران اين كشور به جرم ايستادن در كنار غزه شهادت رسيدند ... سگ های کاسه لیس آمریکا در کشورهای عربی در رسانه هايشان مدام مي گفتند"حكومة غير معترف بها دوليَّا".. یعنی جامعه جهانی دولت انصار الله را به رسمیت نمی شناسد. مرده شور شما و جامعه جهانی را ببرد که در کنار اسرائیل ایستاده اید. تمام شریفان عالم و آزاده های جهان این دولت را به رسمیت می شناسند. نیازی به این ندارند که خائنان جهان عرب آن را به رسمیت بشناسند ...
18.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواستم ترجمه اش بكنم . ديدم لازم نيست ... خيلي واضح است اصلا ترجمه نمي خواهد . بعضي چیزها را نباید ترجمه کرد ... فقط باید شنید ترجمه اش که می کنی چیزی از آن کم می کند خداحافظ ابوعبیده. مرد نقابدار مقاومت . و هزاران سلام بر تو ...
از وقتي ابوعبيده شهيد شده است تمام صفحات جهان عرب پر شده است از عکس ابوعبیده. پروفایل هایشان. پست هایشان. ابوعبیده شده است یک قهرمان و من با خودم می گویم این مرد دو سال شما را صدا زد. می دانست گفتن با شما سودی ندارد. گفت برای تاریخ می گویم. بعد نخبه های جهان عرب و اسلام را صدا زد. رهبران کشورهای عربی و اسلامی را. نخبه های فکری و سیاسی را. احزاب را . علمای جهان اسلام را و بعد به تمام آنهایی که نمی شنیدند و کاری نکردند گفت: انتم خصومنا امام الله عزوجل. گفت شما دشمن مایید. گفت یقه شما را روز قیامت می گیریم ... بیشتر از یک سال و نیم کسی حرف هایش را نشنید. حالا دنبال حرف هایش می گردند. دنبال چهره واقعی اش. عکس هایش را منتشر می کنند. ترسوها همیشه به دنبال قهرمان های مرده اند. قهرمانانی که بشود عکسشان را روی دیوار زد. اسمشان را در تاریخ نوشت. برایش مراسم عزا گرفت. حتی گریه کرد. به آنها فقط افتخار کرد. می شود اسم فرزندانشان را با افتخار ابوعبیده بگذارند. اما فقط همین. بیشتر از این نه. اینها هزینه ای ندارد. و ابوعبیده گفت. انتم خصومنا امام الله. شما دشمن مائید ما روز قیامت یقه شما را می گیریم
همه چیز از ۱۹۴۸ و اشغال فلسطین شروع شد. نه از ۷ اکتبر !