eitaa logo
روایت دارالعباده
112 دنبال‌کننده
158 عکس
32 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: @Ab_gholamii
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 📌 خداحافظی طولانی پیرزن ناله می‌کرد و روی پایش می‌کوبید: "صالح، خداحافظ. من دارم می‌رم مادر. خدا نگه‌دارت باشه. من که دیگه پا ندارم بخوام هی این راه رو بیام و برم. خداحافظ صالح." مادرِ همسرِ شهید بود. داشت با شهید وداع می‌کرد. زندگی‌شان تهران بود، غصه‌ این را می‌خورد که چطور دوباره بیاید بالاس سر مزار شهید. ✍️محمدهادی شمس الدینی 📸مجید جراحی یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 من عاشق برنامه‌ریزی‌های خدا هستم. یهویی‌اند، قاطع‌ و غیر قابل پیش‌بینی. پنجشنبه سه هفته قبل، با اقوام نشستیم دور هم. چایی خوردیم و راجع به اینکه مراسم چهلم آقاجون چطور برگزار شود، گپ زدیم. جمعه همان هفته‌، جنگ شروع شد در ناجوانمردانه ترین حالت ممکن. دوباره با اقوام نشستیم، چایی خوردیم و تصمیم گرفتیم مراسم چهلم لغو شود. و حالا در حالی که برای مراسم چهلم آمده بودیم، ناگهان خودم را در وسط تشییع شهدای تهران یافتم که هم قدم با مردم عزادار قدم می‌زدم. خودم هم نمی‌فهمم چه شد که اینجا ایستاده‌ام. در حالی که الان باید یزد باشم، درگیر دانشگاه و نمرات، سرکار باشم و مشغول سر و کله زدن با دانش‌آموزها. و هزاران دغدغه کوچک و بزرگ، کم اهمیت و مهم. اما اینجا ایستاده‌ام وسط خیابان انقلاب و تنها دغدغه‌ام شهدایی هستند که ما تمام دغدغه‌شان بودیم. من عاشق برنامه‌ریزی‌های خدا هستم. محمد حیدری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 تیغ آفتاب بر سر مردم می‌تابد. هر کسی برای پناه گرفتن از شر آفتاب، به جایی پناه برده است. بعضی‌ها اینجور عکس شهدا را گرفته‌اند تا سایه‌بان باشد. این شهدا تا بودند مدافع مردم در برابر دشمنان بودند. حالا که رفتند، عکس‌شان هم مدافع مردم شده در برابر آفتاب. محمد حیدری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 گفت‌وگوهای پدر، پسری جلوی مردم همیشه رسمی است. غرور مردانگی اجازه نمی‌دهد راحت و خودمانی حرف بزنند. کاروان شهدا از راه می‌رسد. چشمانم به نوشته‌ای مشترک روی تابوت‌ها قفل می‌شود‌: ای کاروان شهدا، سلام مرا به پسرم برسانید. پدر شهید مدافع حرم، سردار محمدرضا بیات همین. دو خط رسمی که پشتش سالها فراق و حرف نگفته باقی مانده است. محمد حیدری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 تیپش آدم را می‌برد وسط فیلم قیصر. می‌گفت دشمن نامرده. سردارهامون رو نامردی زد. جنگش نامردیه، مذاکرش هم برا گول زدنه. باید بزنیم. جوری بزنیم که دیگه بلند نشه. جلوی چشمم، قیصر در حالی که دستش را انداخته روی زانویش، می‌گوید: نظام روزگاره، یعنی این روزگاره، خان‌دایی؛ نزنی، می‌زننت. محمد حیدری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 حرف و حدیث‌ها راجع به این جنگ زیاد است. عده‌ای آن‌ را نتیجه چهل سال شعار و جنگ طلبی جمهوری اسلامی می‌دانند و طرف دیگر آن را یک جنگ آخرالزمانی و مقدس. در نظر من اما این جنگ به پا شد تا معیار شرافت باشد. عین همین جمله‌ای که در عکس نوشته. حالا این ما هستیم و فلسطین. ملاکی برای حق و باطل، شرافتمند و بی شرف. و چه افتخاری دارد که سرداران ما جای آن مدال‌های فلزی که همه ژنرال‌های دنیا به لباس می‌زنند، شرافتمندانه مدال‌ دفاع از فلسطین و قدس شریف را به گردن آویختند و سر فدا کردند. محمد حیدری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
25.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 📌 اولین شب حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان‌های تهران، هیدا شهید می‌شود. دختری چهارساله. به‌همراه پدر و خواهرش. مادرش هم مجروح و بستری می‌شود. در همسایگی یکی از دانشمندان هسته‌ای زندگی می‌کرده‌اند. از هیدا تیکه‌ای استخوان سوخته غسل و کفن داده می‌شود. روز اول محرم عموی هیدا می‌آید معراج. بخشی از پیکر هیدا را پیدا کرده و آورده. با طُره‌ای از موهایش. تابوت را باز می‌کنند و بقیه بدن را ملحق می‌کنند. یکی این روضه را پخش می‌کند: عمه بیا گمشده پیدا شده! محمدعلی جعفری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 📌 باز خوب است یکی بغلش می‌گیرد. باز خوب است عکس پدر را داده‌اند دستش. گل برایش آورده‌اند. باز خوب است وسط قطره‌های اشکی که از زیر چانه‌اش چکه می‌کند کسی حواسش به روسری و چادرش هست. اگرچه هیچکدام بابا محمدش نمی‌شود! آیا باور می‌کنید که او روزگاری یادش برود چرا اول نوجوانی یتیمش کردند؟! آیا باور می‌کنید او روزگاری یادش برود دست کشیده به کفن پدری که اسرائیل خونش را ریخته؟ هیهات که چنین خون‌هایی هدر روند و زینب‌هایی نسازند یزیدکش! محمدعلی جعفری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 امِ اَبیها، زهرا(س) بود برای رسول خدا! زِینِ اَب، زینب بود برای امیرالمؤمنین! و این خطِ سبزِ حقِ تاریخ است! آری! دختر که باشی حواست جمعِ پدر است که تنها نماند! نه خودش و نه راه و مرامش! دخترها پدری هستند و خدا این‌طوری چشم‌روشنی می‌دهد بهشان! محمدعلی جعفری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 چه خوب که شهادت هست! که شما شهید شدید! اگر نه! کی و کجا مبارزه و مقاومت را می‌چشیدیم؟! اگر شهادت نبود چه کسی به ما یاد می‌داد چگونه باید روی پای خودمان بایستیم و گردن استکبار را بشکنیم؟ چه خوب که خونتان به دست اشقی‌الاشقیاء ریخت تا حجت برای عافیت‌طلبی تمام شود، برای سایه‌نشینی! محمدعلی جعفری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 شهید بچه نُقلی داشت. سه‌چهار ماهه! گذاشتندش بالای تابوت. کنار پیکر پدر! همه گریه شدند. خادم‌ها تاب نیاوردند. بچه‌ را بغل کردند بردند. یتیمی بزرگ‌شدن سخت‌ست! مخصوصا اگر دختر باشد! اما گذشته این خاک، پر از دخترانی‌ست که سینه غم را شکافته‌اند و قد کشیده‌اند. عَلَم پدر را به دست گرفته‌اند و حماسه خونین این روزهای وطن را برای همه سروده‌اند! محمدعلی جعفری یکشنبه| ۸ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd