eitaa logo
روایت دارالعباده
112 دنبال‌کننده
158 عکس
32 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: @Ab_gholamii
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حالا میفهمم ...! بعد از جلسات و فعالیت‌هایی که صبح در محل کارم داشتم و امتحانی که لغو نشده بود، قرارمون با همسرم این بود که ظهر بریم خونه ی پدری من سر بزنیم و بعد از مدت ها کنارشون باشیم. از میدان امام علی که چرخیدم به سمت محل کار همسرم، صدایی مهیب شنیدم و بعد خاکستر و دود زیادی که به آسمون میرفت. جلوتر رفتم. دیدم آدمای تو خیابون همه مبهوت صحنه‌ی روبرو هستن! این اولین باری بود که از این فاصله کم جلوی چشمم جنگ رو دیدم. تازه الان احساس کردم که آره واقعا جنگه! فکر میکردم هیچوقت جنگ به یزد نرسه. امروز یک بار دیگه اقتدار و غیرت مردم رو به چشم دیدم. مردمی که مبهوت بودن اما فرار نکردن و ماندن تا اگه کاری از دستشون بر بیاد انجام بدن! مهدیه یزدانی یکشنبه| ۱ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همزمان با حمله نظامی اسرائیل به یزد، مردم یزد اقدام به ایجاد پناهگاه‌‌های بزرگی در سراسر شهر کردند. یکشنبه|۱ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 چشم در چشم جنگ چند روزیست همسایه ما مشغول گودبرداری است و هر روز از صبح تا ظهر خانه ما روی ویبره؛ و این بین چند دقیقه‌ای یکبار، انگار شیشه‌ها در حال ریزش هستند. هنگام ظهر هر کدام از اعضای خانواده مشغول کاری بودند، مادر در آشپزخانه مشغول تدارک ناهار، پدر پای تلوزیون مشغول بالا و پایین کردن کانال‌ها و خواهرم در اتاقش مشغول نوشتن پایان نامه و من در حال فکر کردن به انجام تکلیف کلاسی که به تازگی ثبت‌نام کرده‌ام. ناگهان صدایی همراه با لرزش، من را به پشت پنجره می‌کشاند. خانه چند طبقه روبرویی که بالکنش شیشه‌ای است در حال لرزش است. انگار نیرویی قوی تر و شدیدتر از گودبرداریست. و همین طور صدای دوم و سوم را هم می‌شنوم و لرزش ها را می‌بینم. شک دارم که انفجار باشد. شنیده‌ام در جنگ هشت،ساله، حمله‌ای به یزد نشده، پس توی این جنگ هم کاری به یزد ندارند. من دهه نودی هیچ تصوری از جنگ ندارم. با خودم فکر می‌کنم اگر پای این جنگ به شهرم باز شود چه می‌شود. این واگویه ها در همان چند ثانیه، در ذهنم می‌گذرد و در نوسان بین شَک و یقین تاب می‌خورم. گوشی را برمی‌دارم و به فضای مجازی سرمی‌زنم. خبرها از شنیده شدن صدای انفجار و دیده شدن دود در جنوب یزد حکایت دارد. پس این همان جنگی است که همه ازش حرف می‌زنند. ایستاده درست پشت دیوارهای شهر من. به این فکر می‌کنم که دشمن آمده تا من را بترساند. من و بقیه دهه هشتادی‌ها را. اما حالا این دیگر جنگ من است. و جنگ بقیه مردم این شهر. و حالا که اتفاق افتاده و با آن چشم در چشم شده‌ام دیگر از آن ترسی ندارم. مبینا مرادزاده دوشنبه| ۲ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd @artyazd_ir
📌 ما نمی‌گیریم! این کارگاه در روز دهم جنگ برگزار شد. زیر سایه جنگی که گرد و غبارش نشسته بود بر پیراهن و چادر جمع. حدود یک ساعت بعدِ حمله رژیم صهیونیستی به یزد. با قوت و پرقدرت به زیست نویسندگی ادامه دادیم و از گفتیم و شنیدیم. محمدعلی جعفری یکشنبه|۱ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd @artyazd_ir
📌 دورهمی روایت‌نویسان یزدی دقایقی پس از حمله رژیم صهیونی به دیار دارالعباده . . ورکشاپ «روایت در جنگ» با حضور استاد محمدعلی جعفری نویسنده و روایت‎‌نویس یکشنبه|۱ تیرماه ۱۴۰۴| حوزه هنری استان یزد 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd @artyazd_ir
فقط یک سیلی ... 🇮🇷بایستی حضور فساد برانگیز آمریکا در این منطقه تمام شود. 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd @artyazd_ir
📌 بید و باد اینجا شباب‌الحسن هست. اولین هیات کودکان ایران در دارالعباده یزد. جایی که زیر خیمه اباعبدالله، سینه‌زن، میان‌دار، خادم و چایی‌بریزش همه کودک هستند. کودک‌هایی که بزرگ بزرگ‌شان هشت نُه ساله هستند. اینجا اصل بچه‌ها هستند و فرع بابا و مامان‌ها. بچه‌ها وسط می‌نشینند و پدر و مادرها دور و بر. حاجی و مسئول و مشتیِ هیات شیخِ جوانِ عمامه به سری است که بچه‌ها «عمو فردی‌نژاد» صدایش می‌زنند. با همسر و دختر و پسرم زهرا و علی آمده‌ایم هیات. مراسم چاووشی‌خوانی محرم امسال را انداخته‌اند توی مسجد اعظم امامزاده جعفر. به خودم بود می‌خواستم به مسجد حظیره بروم. مراسم وداع با پیکرهای شهدای اول تیر در یزد آنجا بود؛ اما بچه‌ها می‌خواستند به هیات عمو فردی‌نژاد بیایند. مراسمِ امشب هیات به شلوغی مراسم‌های قبلی نیست. عمو هم اول جلسه‌ای پشت میکروفن می‌گوید: «طبیعیه. مردم احتیاط می‌کنند.» همین دیروز مردم ستون‌های دود را پایین شهر دیده‌اند. جنگ به پشت دیواره‌های شهر رسیده است. شهری که از نزدیکترین جنگی که در یاد و حافظه‌اش باقی مانده بیش از هفت صد سال می‌گذرد و تنها تصویر مبهمی از اسب‌سوارانی با چشم‌هایی تنگ و کشیده در خاطره کوچه‌هایش نقش بسته است. شهری آنقدر دور از میدان نبردهای روزگار که حتی به یاد ندارد در جنگ چهل سال پیش با همسایه غربی حتی یکبار پای موشکی به آسمان و زمینش رسیده باشد. محمد هادی شمس‌الدینی سه‌شنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd @artyazd_ir