📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
آقا به خدا ما قبل آتش بس شلیک کردیم، الان تازه رسیده. صد دفعه بهشون گفتم از.... موشک نزنید! برادرها گوش نکردن!
محمد حیدری
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
خسته از کار و تنش های روحی این روزها، رسیدم به خانه. حتی حال نداشتم شام بخورم.
ناهار هم نصفه نیمه رها کردم و خودم را رساندم به کلاس عصر.
امروز انگار کوه کنده بودم.
جسم آدم با خواب و استراحت روبه راه میشود اما مغزش نه.
انگار حمله امروز دشمن به یزد خیلی برایم سنگین بوده!
روحم پر میکشد کنار پیکر شهدای این واقعه. دلنگران و مضطربم و مدام میگویم خدا کند اسامیشان را که اعلام کردند حداقل من نشناسمشان!
توی مغزم دارم با لالههای پرپر امروز صحبت میکنم:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت!
دارم فکر میکنم الان مادر این شهدا، همسران و فرزندانشان چه حالی هستن؟
خب حالا از خودم میپرسم؛
شهدا به خاطر امنیت ما رفتند، آیا ما هم وظیفه خودمان را درست انجام میدهیم؟!
مهدیه یزدانی
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
همسر شهید وسط گریههاش گفت:
حمیدرضا، عروسمان رو خیلی دوست داشت. به تازگی با پسرم ازدواج کرده بود.
شب آخر حمیدرضا توی اتاق خوابیده بود که پسر و عروسمان آمدند. بلند شد و تا نیمههای شب باهاشون حرف زد و دیدنی کرد.
صبحش آمادهباش بود. رفت.
لباسهای نویی رو که خریده بودم آماده کردم. لباسهای حمیدرضا رو هم اتو کردم.
برای استقبال از پدر و مادرم که از حج برمیگشتند آماده میشدیم. فقط باید یک دسته گل میخریدیم و میرفتیم به استقبال. اما....
حالا دیگه این لباسها رو نمیخوام ببینمشون!
مهدیه یزدانی
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
#شهید_حمیدرضا_بافتی_زاده
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
@artyazd_ir
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
صدای مارش
مثل همیشه تلویزیون خانه روی شبکهی پویاست. تلفن همراهم زنگ میخورد. حرفمان با پدر بر سر خرید لباس محرم بود. کجا جنس بهتری دارد؟
صدای مارش نظامی از توی گوشی دلشوره به دلم انداخت. شنیدنش آن هم از مغازه ترس داشت. یک دانگ حواسم پیش بابا بود و پنج دانگ بقیه اش پی فهمیدن دلیل این موزیک. قبل از پرسیدن من، محکم و پرانرژی گفت:
ایران قطر رو زده.
قطر؟! جنگ چه ربطی به اونا داره؟
پایگاه آمریکا رو زدیم.
شنگول از شنیدن خبر، نفهمیدم چطور تلفن را قطع کردم. زدم شبکهی یک.
منتظر بیانیه بودم. نمیخواستم کلمه ای از آن را دیر بشنوم. نماز عشا را جلوی تصاویر آتش بازی موشکهای خودی بستم. وسط تسبیحات حضرت زهرا، آیهی آغاز متن نیروهای مسلح خوانده شد. خون توی رگهایم تندتر میرفت سمت مغز.
عبارت « پایگاه العدید، مهمترین پایگاه آمریکا توی غرب آسیا»، ابر چشمهایم را مچاله کرد.
زینب پنج ساله ام مرا زیر ذره بین داشت.
برای چی داری گریه میکنی؟ یزد رو زدن؟
با گوشهی چادر نمازم چشمهایم را خشک کردم. با صدای گرفته جواب دادم:
نه مامان. ما زدیم. یادته گفتم ما قوی هستیم؟ ببین! اینا موشکهای ماست. آمریکا رو زده.
چشمهایش گرد شد. ته نگاهش، قوت قلبش را لو میداد.
✍️ خانم دینوی
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
@artyazd_ir
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
تربیت مقاومتی
برای وداع با شهید هستهای، دکتر شهید مطلبی زاده، به مسجد حظیره نماد مقاومت و انقلاب در یزد رفتم. نماز را بسته بودند. جنگی خودم را به صف جماعت رساندم.
دستم را بالا بردم و گفتم:«الله اکبر»
توجهم جلب شد به دختر و پسر بچه!
در دلم گفتم: وسط جنگ و آوردن بچهها تو این تجمعات! حماقته یا مقاومت؟!
لعنت به شیطون وسط نماز!
نماز که تمام شد، نگاهی به مادر انداختم. یاد حرف حاج آقا مهدوینژاد افتادم: رسالت زنان در این برهه کار تربیتی است. کار تربیتی الان هم، مساوی است با تربیت مقاومتی.
پیش خودم گفتم: الان زمان جنگه. مادران باید بروند به سمت تربیت مقاومتی.
چه در خانه و چه در تجمعات!
چه با زبان صریح...
چه با زبان بیزبانی فقط با خواندن یک نماز در مسجد مقاومت.
زهرا عبدشاهی
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
@artyazd_ir
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
یزد همیشه وسط نقشه بوده و زیر پونز!
شهری که آنچنان رنگ توپ، تانک و موشک به خود ندیده است.
بین مردم هم مرسوم بود که شهر قطاب و باقلوا، همیشه در امن و امان است. چه در جنگ هشت سال دفاع مقدس، چه الان در زمانهی ۱۴۰۴.
شاید تنها صدای گلوله و انفجاری که در ذهن باباجی و ننهآقاهای یزدی مانده باشد، برگردد به دهم فروردین ۱۳۵۷ و شهادت چند تن از جوانان انقلابی یزدی.
چندی بعد هم، در یازدهم تیرماه ۱۳۶۱ صدایی در مسجد ملا اسماعیل همه را شوکه کرد.
صدای انفجار و شهادت چهارمین شهید محراب، شهید آیت الله صدوقی!
و اما یزد،
شاید خاکش کارزاری برای جنگ نبود، اما مردمش خوب بلد بودند در کارزار جنگ، آن هم کیلومترها به دور از خانه و خانواده بجنگند.
در هر میدان رزمی در این چند سال انقلاب، مردم یزد خون داده اند؛
چه در لبنان، مثل شهید رشیدی و شهید رمضانخانی
چه در دوران دفاع مقدس
چه در صحرای طبس، شهید منتظر قائم
چه شهدای راسک
و صدها شهید گمنام....
در روزهای گذشته بین مردم که قدم میگذاشتم، میشنیدم که:
_بابا یزد نَمِزَنَن. یزد ثبت یونیسکو شده!
_نتانیاهو یونیسکو حالیشه!
یک نفر دیگر به شوخی گفت:
_مگن که مادر زن نتانیاهو یزدیه. شاید به خاطر مادر زنش هم که شده به یزد کاری نداشته باشه!
همین یک جمله باعث شد، لبخندی بر گوشهی لبان همشهریهایم بیاید.
حتی در خیال خودم هم، یزد را در پیکار جنگ نمیدیدم.
چند روز پیش یکی از اقوام از شیراز تماس گرفت، به او گفتم:
_جمع کنید بیایید یزد! محرم امسال یزد حال و هوای عاشورایی خاصی داره. یزد هم که در امن و امانه! البته ماشاالله!
ماشاالله را گفتم که اگر بعدش اتفاقی افتاد، نگوید چشمش شور بود!
اما اتفاق افتاد. آن هم ساعت دو بعداز ظهر. زیر تیغ آفتاب سوزان شهر یزد!
بعد از ۴۳ سال صدای انفجار تکرار شد. نسل جوان شهر قنات، قنوت و قناعت حالا طعم تلخ جنگ را از نزدیک چشیدند.
و اینک مامِ وطن ما هم به خون آغشته شد!
حالا وطن، نزدیک محرم است.
محرم امسالِ یزد، حسینیه ایران، با هرسال دیگر فرق میکند.
حالا هم خون دادهایم.
هم جنگ دیدهایم.
هم، وطنمان درگیر و دار جنگ است...
باز هم میگویم
_جمع کنید و تشریف بیارید یزد!
شهر یزد در امن و امان است.
پناهگاهی دارد از جنس پوش امام حسین.
آژیر خطری دارد به نام «ایران حسین تا ابد پیروز است».
و مردمی دارد که از کودکی با هیئت و روضه بزرگ شدهاند. خوب بلدند در زیر علم امام حسین سینه بزنند و در پیکار جنگ، بجنگند.
زهرا عبدشاهی
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
@artyazd_ir
📌#سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
با باز کردن ایتا اولین چیزی که جلب توجه کرد علامت قرمز رنگ کنار کانال خبر یزد بود.
تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به یزد.
باورم نشد، سرکی به بیرون خانه کشیدم، کوچه را نظاره کردم و در خیابان قدم زدم، هیچ خبری از جنگ نبود. نه التهاب و نه فرار و نه اضطراب.
به خبر مشکوک شدم، دوباره ایتا را باز کردم. فرمانده سپاه یزد در حال صحبت بود، به جای اینکه بگوید مردم آرامش خود را حفظ کنید داشت میگفت مردم برای کمک مراجعه نکنید، ترس آن داریم که دشمن کودک کش دوباره حمله کند و خدای ناکرده همشهریان عزیز آسیب ببینند.
آری خبر درست بود و خاک یزد هم به خون شهدای جهاد اصغر متبرک شده بود اما مردمی که جهاد اکبر را در کشتن نفس خود در حسینیهها پایه نهاده بودند هماکنون در فکر کمک بودند و نه فرار.
اینجا یزد حسینیه ایران
همه جا آرام است به جز دلهایی که در حسرت شهادت سر به جداره سینهها میکوبند.
اینجا یزد، حسینیه ایران
سید حسن هاشمی مزرعه نو
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
می نویسم برای ثبت در تاریخ،
رژیم صهیونیستی تنها در لبنان ۱۴۵۴ بار آتش بس را نقض کرد ، آتش بس تنها یک معنا دارد تجهیز دشمن و تعرض دوباره به خاک این مملکت.
حسین حیدری
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
❗️این گودال ثمره اعتماد حزبالله لبنان بود به آتشبس!!!
محمدعلی جعفری
نویسنده کتاب جاده کالیفرنیا
سهشنبه|۳ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
به اتاق بهم ریخته نگاهی میکنم. همه وسایل را آوردهایم وسط هال.
تا جا به جایی راحتتر باشد. همه این کارها را موقع بی برقی انجام دادیم و به روح باعث و بانیاش صلوات می فرستادیم.
یک جوری اتاق تکانی داشتیم. برق آمد. ساعت ۱۴ و خوردهای صدای تلویزیون را تا جایی که میشد بلند کردیم.
میخواستم از آشپزخانه خبرهای حمله آمریکا را بشنوم.
موبایل که زنگ خورد و مدل حرف زدن پر از نگرانی اهل منزل را شنیدم. علامتهای سؤالم بیشتر شد.
نگو نزدیکیهایمان را زده بودند. حالا صدای طبل جنگ را با کل وجودم حس میکنم.
ترسیدم. ولی یک راهحل را خود فرمانده جلوی پایمان گذاشته تا مدام بخوانیم: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
آب روی آتش به همین میگویند.
کوثر شریف نسب
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
کسی هنوز اسمش را نمیداند. یکی از همان دو سربازی که گفتند شهید شده.
نه تصویری منتشر شده، نه نشانی، نه حتی یک اسم. فقط یک جمله: «دو نفرشان سرباز بودند.»
مادرش اما از دیشب بیقرار بود.
میگفت دلش شور میزده. میگفت خواب دیده پسرش ایستاده دم در، دستش را گذاشته روی زنگ و زنگ نزده.
در گروههای محلی، یکی گفت پسرِ خواهرِ همسایهشان امروز مرخصی نرفته. یکی گفت سرباز ما اهل شمال بود، نه اینجا. دیگری گفت «تا اعلام رسمی نشده، باور نکن.»
پدرش هنوز موبایل به دست نشسته جلو تلویزیون. هی خبرها را چک میکند، هی گوشی را به گوشش میچسباند و هی سکوت.
اسمش هنوز معلوم نیست. ولی حالا هزار خانواده او را میشناسند. نه از روی چهره، از روی درد.
الهه آقابابایی
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #سحرگاه_جنایت_طلوع_انتقام
از در اورژانس که میآید تو، حتی توی آن شلوغی هم چند نفری میشناسندش و جلویش احترام میکنند. از ارتوپدهای معروف و کاربلد و باتجربهی یزد است. اسم و رسمدار. چندتا مریض را معاینه میکند و میگوید: «اتاق عمل رو برام آماده کنید. میخوام مریض ببرم.»
همه میدانیم دکتر اصلا توی این بیمارستان سرویس بستری ندارد. مطب و گاهی بیمارستان خصوصی سر میزند و بس. حالا، پا روی همهی دیسیپلینش گذاشته و آمده کمک. کمک به رزمندگانی که در راه مبارزه با اشقیالاشقیا مجروح شدهاند!
محدثه کریمی
دوشنبه|۲ تیرماه ۱۴۰۴| #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd