📌#روایت_مردمی_جنگ
📍#شهدای_آستانه
انگار موبایلم دهان باز کرده و من را بلعیده است. این تصاویر را همیشه در کانالها و خبرگزاریها میدیدم. باور نمیکردم یک روز با چشمان خودم، در همین کشور، این صحنهها را ببینم.
سه روز از بمباران گذشته. وارد کوچهای در خیابان فردوسی میشوم. از همان دم کوچه، صدای له شدن خرده شیشه کف کفشها همراهمان میشود. خانههایی با فاصله یکی، دو کوچه تا محل انفجار، شیشههایشان خرد شده. آنهایی هم که استحکام قوی نداشتند، سقف یا ستونشان ریخته است.
اینها اثر موج انفجار است. بنرهای راهنما ما را به سمت مقتل راهنمایی میکنند.
محمد حیدری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_مردمی_جنگ
📍#شهدای_آستانه
در گیلان، حتی اگر با قاشق خاک را بِکَنی، بعد از چند دقیقه به آب میرسی. بر خلاف یزد.
در محل انفجار با یکی از محلیها هم کلام میشوم. با دست محل تقریبی چهار خانهای که دیگر وجود ندارند را نشان میدهد:
_ اونجا که بیل مکانیکی هست، یه خونه بود. کنارش هم خونه بعدی. اونور کوچه هم دوتا خونه دیگه.
این تکههای سنگ رو میبینی؟ اینا آسفالت کوچه است. یکی از موشکاشون خورد وسط کوچه. موج انفجار یک تکه سنگ رو پرت کرد تو خیابون اصلی و خورد به یک ماشین که رانندهاش شهید شد.
موشکها زمین را گود کردهاند و آب بالا آمده است. بیل مکانیکی مشغول کندن کانال است تا آب بیرون برود.
محمد حیدری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_مردمی_جنگ
📍#شهدای_آستانه
با یکی از همسایهها میان خرابهها قدم میزنیم. جایی که روزگاری چهار زندگی جریان داشت و در لحظهای همه پر پر شدند.
مرد همسایه میگوید: « اونجا که آب جمع شده رو میبینی؟ اونجا خونه پدر خانم دکتر صدیقی بود که زدن. الان آب جمع شده و مشخص نیست و الا خیلی گودال عمیقی شده.»
از وضعیت لحظات اول بمباران میپرسم. مرد انگار که از یادآوری خاطرات به سختی افتاده باشد، به یک نقطه خیره میشود. بعد از لحظاتی حرفش را از سر گرفت: «اون شب من خونه نبودم، داشتم بر میگشتم که صدای سهتا انفجار ماشینم رو تکون داد. نفهمیدم چطور خودم رو رسوندم. اینجا همهاش آتش بود انقدر گرما زیاد بود که عقب وایساده بود و خانوادهام را صدا میزدم».
سقف خانهاش ریخته بود. خانوادهاش را از زیر آوار بیرون آورده بودند و حالا در بیمارستان بستریاند.
خود مرد آمده بود تا ببیند چیز سالمی از زیر آوار خانهاش پیدا میشود یا نه.
محمد حیدری
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_مردمی_جنگ
📍#شهدای_آستانه
دنبال زاویهای میگردم که بتوانم تمام محوطه را در قاب دوربین جا دهم.
یکی از همسایهها نقطهای را در آسمان آبی نشان داد.
_ من جنگنده رو اونجا دیدم. فکر کنم از سمت آذربایجان اومده بود.
خدا لعنت کنه هر چی منافقه.
جنگنده اومد اول دوتا موشک شلیک کرد، بعد دور زد و دوتا دیگه موشک زد و از همون مسیری که اومده بود، برگشت.
محمد حیدری
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_مردمی_جنگ
📍#شهدای_آستانه
اسم تفحص، برای من گره خورده به شلمچه، طلاییه، مجنون و...
یک بسیجی آنجا مشغول قدم زدن و چشم چرخاندن بین خاک و آوارها بود. حوصله نداشت. وقتی درباره پیدا کردن شهدا از او پرسیدم، به تابلوهایی که در خاک فرو رفته بود اشاره کرد.
_ هر جا شهید پیدا کردیم یه تابلو زدیم و عکسش رو چسبوندیم.
محمد حیدری
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
🚩 دیر رسیدیم. آخرهای سخنرانی حاجآقا. وقتی داشتند سلام پایان جلسه را میدادند من به صحبتهای بنر پشت مداح گوش میدادم. یک جاهایی مداحی هم میکرد و اشک آدم را درمیآورد.
🚩 گاهی یک طرح و تصویر، اندازه دو ساعت سخنرانی و ده تا مقاله حرف میزند و رجز میخواند. الحق که ظریف بود و دقیق و گویا! دستخوش به بچههای هیأت بقیةالله (عج)
محمدعلی جعفری
شنبه|۷ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
#روایت_معراج
من آدمِ گوشهگیریام. توی روضه کنجی پیدا میکنم، آدمها را تماشا میکنم، به حالشان حسرت میخورم، از صاحب روضه میخواهم به حق اخلاص و سوز آنها نیمنگاهی بهم بیندازند.
من آدم گوشهگیریام. یاد ندارم دستم به تابوت شهیدی خورده باشد یا زیر تابوت را گرفته باشم. دور از هیاهو پشت جمعیت قدم میزنم با تشییعکنندگان.
اگر اول محرم نبود قبول نمیکردم. من را چه به معراج شهدا؟ معراج شهدایی که همین چند روز پیش به دست اشقیالاشقیا نزد خدا روزیخور شدهاند.
فعلا هنگم. گوشهای نشستهام. نریمان پناهی روضه سنگین میخواند و پابهپای خانوادههای شهدا اشک میریزم. فعلا همینم. شوک!
محمدعلی جعفری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
#روایت_معراج
این خانمهای چادری زیر بیرق حضرت زینب، کاری زینبی میکنند.
یکیشان خواهر شهید است. با خانمهای داغدار حرف میزنند. آنقدر که آرام و سبک؛ از کنار پیکر شهیدشان جدا شوند!
دلم سوخت. یهو دلم برای خانوادههای شهدای غزه سوخت!
محمدعلی جعفری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
#روایت_معراج
زرنگی آدم است که بلد باشد برای خودش یک نقش خوب پیدا کند تو هر موقعیتی!
مثل همین آقا! بین عزادارها و مصیبتزدهها این پا آن پا میشود.
زلزله قلبها و شانهها و زانوها که شدید میشود، داغی نفس خانوادهها که قلب و سینهها را میسوزاند، گلابپاشش را میآورد بالا! شاید نفسی را تازه کند.
رژیم صهیونیستی تازه دارد با موشکهای ایرانی آشنا میشود. هنوز مانده تا مرام و معرفت ایرانیجماعت را بشناسد!
محمدعلی جعفری
جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd