eitaa logo
روایت دارالعباده
111 دنبال‌کننده
158 عکس
32 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: @Ab_gholamii
مشاهده در ایتا
دانلود
من آدمِ گوشه‌گیری‌ام. توی روضه کنجی پیدا می‌کنم، آدم‌ها را تماشا می‌کنم، به حال‌شان حسرت می‌خورم، از صاحب روضه می‌خواهم به حق اخلاص و سوز آن‌ها نیم‌نگاهی بهم بیندازند. من آدم گوشه‌گیری‌ام. یاد ندارم دستم به تابوت شهیدی خورده باشد یا زیر تابوت را گرفته باشم. دور از هیاهو پشت جمعیت قدم می‌زنم با تشییع‌کنندگان. اگر اول محرم نبود قبول نمی‌کردم. من را چه به معراج شهدا؟ معراج شهدایی که همین چند روز پیش به دست اشقی‌الاشقیا نزد خدا روزی‌خور شده‌اند. فعلا هنگم. گوشه‌ای نشسته‌ام. نریمان پناهی روضه سنگین می‌خواند و پابه‌پای خانواده‌های شهدا اشک می‌ریزم. فعلا همینم. شوک! محمدعلی جعفری جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
این خانم‌های چادری زیر بیرق حضرت زینب، کاری زینبی می‌کنند. یکی‌شان خواهر شهید است. با خانم‌های داغدار حرف می‌زنند. آن‌قدر که آرام و سبک؛ از کنار پیکر شهیدشان جدا شوند! دلم سوخت. یهو دلم برای خانواده‌های شهدای غزه سوخت! محمدعلی جعفری جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
زرنگی آدم است که بلد باشد برای خودش یک نقش خوب پیدا کند تو هر موقعیتی! مثل همین آقا! بین عزادارها و مصیبت‌زده‌ها این پا آن پا می‌شود. زلزله‌ قلب‌ها و شانه‌ها و زانوها که شدید می‌شود، داغی نفس خانواده‌ها که قلب و سینه‌ها را می‌سوزاند، گلاب‌پاشش را می‌آورد بالا! شاید نفسی را تازه کند. رژیم صهیونیستی تازه دارد با موشک‌های ایرانی آشنا می‌شود. هنوز مانده تا مرام و معرفت ایرانی‌جماعت را بشناسد! محمدعلی جعفری جمعه| ۶ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
یک آدم تا قدکشیده و برای خودش مردی شده؛ مادر و پدرش چقدر نفس‌به‌نفسش داده‌اند تا روی زمین خدا راه برود. چند بار برایش آیه‌الکرسی خوانده‌اند تا زخم برندارد. حالا تابوتش زیر دست رفیق‌ها دست به دست می‌شود! رفقاش نرسیده بودند به وداع. آمدند التماس که بگذارید دم آخری یک‌بار دیگر داداش‌مون رو بغل کنیم! محمدعلی جعفری شنبه|۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار دختر ساخته‌ست! داغ، کمر آدم را می‌شکند؛ مخصوصا اگر پدر و مادر باشد! مخصوصا اگر مادر سوخته باشد! مخصوصا اگر قابل شناسایی نباشد. مخصوصا اگر دختر رفته و با نشانِ روی پا، مادر را شناخته باشد! دشمن کور خوانده! همین آدم‌ها دوازده روز صبر کردند. دوازده روز اسرائیل و آمریکا را بیچاره کردند. و پشت همین در حسینیه می‌گویند: پدر و مادرمان به فدای امام حسین! محمدعلی جعفری شنبه|۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
و شهادت نام گرفت وقتی خدا کسی را کُشت از شدت ... 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
از این پایین‌شهری‌های تهران است و لوطی و داش‌مشتی حرف می‌زند. از روز اول آمده پای کار غسل و کفن شهدا. می‌گوید: مرام اینه زیرزمینی عمل کنم. اون پشت‌مشتا! شغلش را می‌پرسم. کارخانه‌دار است. می‌خندد: ماهی صدمیلیون درآمدم بود گذاشتم رفتم سوریه ماهی سه میلیون و نهصد حقوق می‌گرفتم! الانم همین است! پلاک گردنش را نشان می‌دهد. می‌گوید: خوشحالم دوباره تو شرایط جنگی شهدا منو به بازی گرفتن! محمدعلی جعفری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
🔘 صورتش پوست انداخته. سوخته. می‌پرسم: چه‌کار می‌کردی؟ می‌گوید: روزهای اول زیاد شهید می‌آوردند. حواله خدا بود افتاد گردنم. آبروداری می‌کردم. نمی‌گذاشتم پیکری زیر آفتاب بماند! محمدعلی جعفری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
تاریخ یک جایی متوقف شد! تسلیم شد. سکوت کرد. یک جایی در غروب! در یک سراشیبی! کنار یه گودال! بدن‌هایی پاره‌پاره و درهم ریخته! نشد کسی برود شناسایی. نشد کسی برود تدفین! تاریخ اما گاهی تکرار می‌شود برای یادآوری آن نیم روز... آن سرخی زمین! برای آنکه بگوید حق پیروز می‌شود! برای آنکه دنیا بداند ما پیرو اصحاب سیدالشهدا هستیم! مثل همین چند روز. بدن‌های به هم ریخته‌ای که معلوم نبود هر تکه‌اش مال کدام شهید است. برای هر پاره بدن آزمایش DNA جداگانه انجام داده‌اند. اینجا شهدایی شناسایی شده‌اند با دوسه جوابِ DNA مشابه! یعنی تکه‌های پاره تن‌ش دور از هم تفحص شده! محمدعلی جعفری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
⭕️ این روایت را بفرستید برای کسی که در دلش شک دارد به و 🔘 بدن سوخته را چگونه به مادر و خواهر شهید نشان بدهند؟! مادرشان مسن است. دختر می‌گوید من می‌روم. خُدام بهانه می‌آورند پروتکل است فقط یک نفر می‌تواند برود داخل. 🔘 دلش را ندارم. دم در غسالخانه می‌ایستم. خدام تندتند با پنبه پیکر را می‌پوشانند. خواهر می‌رسد بالای سر برادرش. خانمی گلِ پرپر می‌پاشد روی پیکر که حواس خواهر را پرت کند. خواهرشهید جیغ می‌کشد. قربان‌صدقه می‌رود. خال صورت را نشان می‌دهد که خودش است! 🔘 مادر شهید پشت در التماس می‌کند پسرش را ببیند. زیر بغل خواهرشهید را می‌گیرند می‌برند بیرون. دم در می‌نشیند. خدام سریع بند کفن را می‌بندند و پرچم می‌کشند. 🔘 تابوت را می‌برند برای وداع خانواده. خواهرشهید نمی‌تواند روی پا بایستد. چهاردست‌وپا می‌رود سمت تابوت. خادمی طاقت نمی‌آورد. متوسل می‌‌شود. روضه می‌خواند. روضه خواهری بالای گودال! محمدعلی جعفری شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 هنوز هم جای دختر سه‌ ساله، رو شانه‌ی علمدارهاست... 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 دیوارنگاره میدان انقلاب اسلامی تهران امروز با عکس شهدای اقتدار ایران مزین شده بود 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd