4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذغال سرخ شده دیدهای؟
انتشار برای نخستینبار
یک روز، بعد از پایان مصاحبه خبری، از دکتر طهرانچی خواستیم خاطره جانبازیشان را برایمان تعریف کنند. همیشه با تواضع، از گفتن این خاطرهها پرهیز میکردند. آن روز اما، ما خیلی اصرار کردیم.
در آخر به شوخی و جدی گفتیم: «قول میدهیم ضبط کنیم برای بعد…» این را که شنیدند، همانطور آرام و بیادعا پذیرفتند؛ شرط گذاشتند که فیلم و روایت نزد من امانت بماند، تا وقتی که دیگر خودشان نیستند…
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #روایت_مردمی_جنگ
#روایت_معراج
خانواده شهید باشوکی، ضجه میزدند. میسوختند و میسوزاندند. مادر کِل میکشید که قرار بود دامادش کنم. وسط داغ، اسرائیل را نفرین میکرد.
چند روز توی بیمارستانها به هوای اینکه زخمی شده پیاش میگردند. عاقبت میفهمند علی شهید شده. آرام نمیشدند. کارشان کشید به روضه جوان حسین(ع). بعدِ روضه، پدر لنگه پوتین پسر ۲۶ ساله را به سینه چسبانده بود. افتاد به سجده: "خدایا شکرت که پسرمو قبول کردی! خدایا شکرت که شهید شد!"
محمدعلی جعفری
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #روایت_مردمی_جنگ
#روایت_معراج
داشتم رد میشدم صدایش را از پشت داربست شنیدم. از لای برزنتها سرک کشیدم. با صاحبکارش چانه میزد که تهِ کارتش ۴۰۰ هزار تومن مونده و اگه میشه ۵۰۰ تومن براش بریزه.
از پشت ساختمان معراج راهی پیدا کردم و رفتم پیشش.
مقرنسکار سقف مساجد است. فنیکار. از ملایر آمده. باید میرفته سرِ پروژه مسجد جامع شهریار.
تابوتها بعد از تشییع پر از منگنه است و جابهجا شکستگی دارد. نه وقت است بفرستند نجاری برای تعمیر؛ نه هزینهاش میارزد! به قولش خودش وایساده برای سنگزنی تابوت شهدا. بیمزد و منت. دور از چشم همه. خودش است و خدای خودش!
محمدعلی جعفری
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #روایت_مردمی_جنگ
#روایت_معراج
ایرانیبودن در این جنگ، شرط نبود. بعضیها میگفتند اسرائیل مردم عادی و ساختمانهای عادی را نمیزند. پس این مادر افغانستانی با جنین هشتماههاش بین شهدا چه میکنند؟! اسرائیل و آمریکا دنبال برانداختن نسل مسلمان هستند و این کار را تا هرجا و هرچقدر که لازم باشد انجام میدهند.
شهیده رسولی را با جنینی که رژیمِ کودککش اجازه نداد اسم برایش بگذارند داخل یک تابوت گذاشتند. بند کفن فرزند را با بند کفن مادر به هم گره زدند. خدام اینپا آنپا میکردند بهجای پرچم ایران، تابوت را با چه بپوشانند؟ یکی گفت: "بهیاد تشییع حضرت زهرا، با پارچه سبز بپوشانیم!" این تابوت داخل معراج نیامد. از غسالخانه غریبانه و معصومانه تشییع شد تا پای آمبولانس که بروند سوی دیارشان.
محمدعلی جعفری
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یازدهم تیرماه یادآور عروج بزرگ مردی از دیار «عالم و علم و عمل» است که همواره خار چشم دشمنان اسلام و انقلاب بود.
سالروز شهادت شهید محراب، آیتالله محمد صدوقی رحمتاللهعلیه گرامی باد.🌷🌷
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_محرم
📌#حسنیه_ایران
روضه ۱۳۰ ساله
هیچی به اندازه خواب برایم عزیز نیست. آن هم خواب دم صبح. از قبل از طلوع آفتاب تا نیمچاشت. خودم هم اگر نخواهم آن دقیقهها خواب هستم. بیدار هم که میشوم یک ساعتی طول میکشد تا هشیار شوم. جوانها به این حالت میگویند: بالا آمدن ویندوز.
میدانستم اگر شب را بخوابم برای روضهِ صبحِ خانه اصفهانیان بیدار نمیشوم. بعد از مراسم هیأت تا به خانه برسم، ساعت از دوازده و نیم گذشته. نمیخوابم. سه چهار روایتی را که ایدهاش توی هیأت به ذهنم رسیده مینویسم. اذان صبح میگویند. نماز میخوانم و از خانه میزنم بیرون. خیابانها هنوز غرق در رویاهای دم صبحند. توی خیابان قیام میپیچیم توی کوچه لبخندق. از یک کوچه دیگر هم میگذرم تا میرسم به خانه اصفهانیان. خانهای که وقف امام حسین شده و نزدیک ۱۳۰ سال است روضههای دهه اول محرمش برپاست.
حالا چرا دم صبح و هنوز آفتاب نزده روضه میخوانند؟ میپرسم. میگویند: "حدود صد سال پیش که رضاشاه عزاداری رو قدغن کرد روضهها محدود شد به خانهها. آن هم نیمههای شب یا دم صبح تا از چشم آجان و پاسبان دور باشد." چه تعداد سردسته و پیرغلام امام حسین که آن سالها به خاطر عزاداری علنی یا غیرعلنی تعذیب و تبعید شدهاند خدا میداند. از خودم خجالت میکشم. با خودم فکر میکنم: "پیش از ما مردم برای عزای اباعبدالله چه خطراتی رو به جان میخریدند؛ اما حالا کسی مثل من نمیتونه برای روضهرفتن حتی از خوابش بزنه."
محمدهادی شمس الدینی
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_محرم
📌#حسینیه_ایران
روضههای صبح
ساعت ۳:۴۵ دقیقه صبح است. شیخ بالای منبر روضه میخواند. دور تا دور خانه هم پیرمردها و تک و توک جوانها تکیهزدهاند به دیوارهای خشتی خانه. دیگر جایی برای تکیه دادن نیست. کنار حوض بزرگ فیروزهای وسط حیاط مینشینم. دیواره حوض کوتاه است و همین که مینشینم ماهیگُلیهای توی حوض به طرفم میآیند و خوشآمد میگویند. تکهای از کیک یزدی را که چایبده روضه توی تال چایِ قندپهلو جلوی رویم گذاشته میکَنم و توی حوض میاندازم. ماهیها چشم و دل سیرند. سلامی میدهند و میروند به تازهوارد دیگری خوشآمد بگویند.
با خودم فکر میکنم: "اینجا که من نشستهام سالها آدمهای مختلف آمدهاند و روضه شنیدهاند و گریستهاند. سالها بعد از من هم کسانی میآیند." از مرور این فکر توی ذهنم لذت میبرم.
محمدهادی شمس الدینی
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_محرم
📌#حسینیه_ایران
کالآفدیوتی
هرچه از صبح میگذرد، جمعیت بیشتر میشود. ترکیب سِنّی هم به جوانی میل میکند. دم طلوع سر و کله نوجوانها هم پیدا میشود.
یکبار که سرم را بالا میآورم سه نوجوان را میبینم که میروند بالای مجلس و آن طرف حوض پشت سر هم مینشینند. بار بعد که سر بالا میآورم همان سه نوجوان را میبینم که گوشیهاشان را جلوی صورتشان گرفته و مشغول کِلَش یا کالآفدیوتی هستند. آنقدر توی بازی فرو رفتهاند که حتی تال چای و کیکی را که چایبده جلوی رویشان گذاشته نمیبینند.
این بچهها باید تا لنگه ظهر خوابیده باشند؛ اما حالا اینجا هستند. توقعی نیست که حرفهای شیخ هشتاد ساله را گوش بدهند. همین که آمدهاند زیر خیمه اباعبدالله خوب است. اینها بیداریشان را به روضه آوردهاند نه صرفاً گوششان را. و هدف هم همین بیداری چشم و بالاترش بیداری دل است. وگرنه روز عاشورا که ارباب از بالای شتر خطبه خواند گوشهای بسیاری حرفهایش را شنیدند؛ اما هیچکدام بیدار نشدند.
محمدهادی شمس الدینی
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌#روایت_محرم
📌#حسینیه_ایران
مرثیه ماهیگُلیها
وقتی که شیخ روضه میخواند تمام خانه اصفهانیان، همراهش روضهخوان میشوند. مرادم آدمها نیستند. منظور در و دیوار و خشت و گِل خانه است. اینجا از فرش و عرش خانه گرفته تا منبر و کتیبهاش همگی روضهخوان هستند. حتی ماهیگُلیهای توی حوض هم روضهخوان هستند. شیخ، روی منبر مرثیه عبدالله رضیع (علیاصغر) را میخواند: "أما تَرَونه کَیفَ یَتلظی عَطشا." و ماهیگلیها میآیند کنار حوض و لبهایشان را با چشمانی خیس برای عزاداران باز و بسته میکنند و میگویند: "این تَلظّی که شیخ میگوید یعنی اینطوری." این دیگر روضهخوانی نیست. خود خود تعزیه و شبیهگردانی است.
محمدهادی شمس الدینی
چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #یزد
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
تجمع عاشوراییان ( یــــــــــزد؛ حسینیه ایران )
🗓 پنجشنبه 12 تیرماه مصادف با هفتم محرم ساعت : 17:30
🕌 یزد ـ حسینیه امیرچقماق
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd
📌 #روایت_مردمی_جنگ
#روایت_معراج
در معراج شهدا هر کسی گوشه کاری را گرفته. از کندن منگنه تابوتها تا کسی که گلاب میپاشد یا مداحی مناسب حال پخش میکند. خانم بوربور، دکترای مطالعات زنان و خانواده و فعال در حوزه مشاوره یکی از این آدمهاست. خودش پیشقدم میشود تا خاطرهای را تعریف کند. تأکید میکند حتما روایتش را بنویسید.
دختر شهیدی نمیرفت معراج، بالای سر پدرش. فکر کردیم میترسد. نُه سال بیشتر نداشت. رفتم کنارش. پرسیدم: "خواهر، برادرم داری؟" گفت: "نه تَکم!" گفتم: "بریم پیش بابا خداحافظی؟ نکنه میترسی؟" گفت: "نه نمیترسم. من خودمو مثل حضرت رقیه میدونم و بابام رو مثل امام حسین!
کار اونا اشتباهه که رفتن اونجا دارن گریه میکنن! آخه گریه نداره!"
کاش شب سوم روضهخوانها نگویند رقیه، دل شب، خرابه را گذاشت روی سرش. که همه هول شدند از ضجههایش. کاش همه هوای دل دخترهای شهید را داشته باشند!
محمدعلی جعفری
پنجشنبه| ۱۲ تیر ۱۴۰۴ | #تهران
🇮🇷#روایتدارالعباده | روایت مردم یزد
@revayateyazd