eitaa logo
روایت دارالعباده
112 دنبال‌کننده
158 عکس
32 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: @Ab_gholamii
مشاهده در ایتا
دانلود
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یازدهم تیرماه یادآور عروج بزرگ مردی از دیار «عالم و علم و عمل» است که همواره خار چشم دشمنان اسلام و انقلاب بود. سالروز شهادت شهید محراب، آیت‌الله محمد صدوقی رحمت‌الله‌علیه گرامی باد.🌷🌷 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 روضه ۱۳۰ ساله هیچی به اندازه خواب برایم عزیز نیست. آن هم خواب دم صبح. از قبل از طلوع آفتاب تا نیم‌چاشت. خودم هم اگر نخواهم آن دقیقه‌ها خواب هستم. بیدار هم که می‌شوم یک ساعتی طول می‌کشد تا هشیار شوم. جوان‌ها به این حالت می‌گویند: بالا آمدن ویندوز. می‌دانستم اگر شب را بخوابم برای روضهِ صبحِ خانه اصفهانیان بیدار نمی‌شوم. بعد از مراسم هیأت تا به خانه برسم، ساعت از دوازده و نیم گذشته. نمی‌خوابم. سه چهار روایتی را که ایده‌اش توی هیأت به ذهنم رسیده می‌نویسم. اذان صبح می‌گویند. نماز می‌خوانم و از خانه می‌زنم بیرون. خیابان‌ها هنوز غرق در رویاهای دم صبحند. توی خیابان قیام می‌پیچیم توی کوچه لب‌خندق. از یک کوچه دیگر هم می‌گذرم تا می‌رسم به خانه‌ اصفهانیان. خانه‌ای که وقف امام حسین شده و نزدیک ۱۳۰ سال است روضه‌های دهه اول محرمش برپاست. حالا چرا دم صبح و هنوز آفتاب نزده روضه می‌خوانند؟ می‌پرسم. می‌گویند: "حدود صد سال پیش که رضاشاه عزاداری رو قدغن کرد روضه‌ها محدود شد به خانه‌ها. آن هم نیمه‌های شب یا دم صبح تا از چشم آجان و پاسبان دور باشد." چه تعداد سردسته‌ و پیرغلام‌ امام حسین که آن سال‌ها به خاطر عزاداری علنی یا غیرعلنی تعذیب و تبعید شده‌اند خدا می‌داند. از خودم خجالت می‌کشم. با خودم فکر می‌کنم: "پیش از ما مردم برای عزای اباعبدالله چه خطراتی رو به جان می‌خریدند؛ اما حالا کسی مثل من نمی‌تونه برای روضه‌رفتن حتی از خوابش بزنه." محمدهادی شمس الدینی چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 روضه‌های صبح ساعت ۳:۴۵ دقیقه صبح است. شیخ بالای منبر روضه می‌خواند. دور تا دور خانه هم پیرمردها و تک و توک جوان‌ها تکیه‌زده‌اند به دیوارهای خشتی خانه. دیگر جایی برای تکیه دادن نیست. کنار حوض بزرگ فیروزه‌ای وسط حیاط می‌نشینم. دیواره حوض کوتاه است و همین که می‌نشینم ماهی‌گُلی‌های توی حوض به طرفم می‌آیند و خوش‌آمد می‌گویند. تکه‌ای از کیک یزدی را که چای‌بده روضه توی تال چایِ قندپهلو جلوی رویم گذاشته می‌کَنم و توی حوض می‌اندازم. ماهی‌ها چشم و دل سیرند. سلامی می‌دهند و می‌‌روند به تازه‌وارد دیگری خوش‌آمد بگویند. با خودم فکر می‌کنم: "اینجا که من نشسته‌ام سال‌ها آدم‌های مختلف آمده‌اند و روضه شنیده‌اند و گریسته‌اند. سال‌ها بعد از من هم کسانی می‌آیند." از مرور این فکر توی ذهنم لذت می‌برم. محمدهادی شمس الدینی چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 کال‌‌آف‌دیوتی هرچه از صبح می‌گذرد، جمعیت بیشتر می‌شود. ترکیب سِنّی هم به جوانی میل می‌کند. دم طلوع سر و کله نوجوان‌ها هم پیدا می‌شود. یک‌بار که سرم را بالا می‌آورم سه نوجوان را می‌بینم که می‌روند بالای مجلس و آن طرف حوض پشت سر هم می‌نشینند. بار بعد که سر بالا می‌آورم همان سه نوجوان را می‌بینم که گوشی‌هاشان را جلوی صورتشان گرفته و مشغول کِلَش یا کال‌‌آف‌‌دیوتی هستند. آن‌قدر توی بازی فرو رفته‌اند که حتی تال چای و کیکی را که چای‌بده جلوی رویشان گذاشته‌ نمی‌بینند. این بچه‌ها باید تا لنگه ظهر خوابیده باشند؛ اما حالا اینجا هستند. توقعی نیست که حرف‌های شیخ هشتاد ساله را گوش بدهند. همین که آمده‌اند زیر خیمه اباعبدالله خوب است. این‌ها بیداریشان را به روضه آورده‌اند نه صرفاً گوش‌شان را. و هدف هم همین بیداری چشم و بالاترش بیداری دل است. وگرنه روز عاشورا که ارباب از بالای شتر خطبه خواند گوش‌های بسیاری حرف‌هایش را شنیدند؛ اما هیچکدام بیدار نشدند. محمدهادی شمس الدینی چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 مرثیه ماهی‌گُلی‌ها وقتی که شیخ روضه می‌خواند تمام خانه اصفهانیان، همراهش روضه‌خوان می‌شوند. مرادم آدم‌ها نیستند. منظور در و دیوار و خشت و گِل خانه است. اینجا از فرش و عرش خانه گرفته تا منبر و کتیبه‌اش همگی روضه‌خوان هستند. حتی ماهی‌گُلی‌های توی حوض هم روضه‌خوان هستند. شیخ، روی منبر مرثیه عبدالله رضیع (علی‌اصغر) را می‌خواند: "أما تَرَونه کَیفَ یَتلظی عَطشا." و ماهی‌گلی‌ها می‌آیند کنار حوض و لب‌هایشان را با چشمانی خیس برای عزاداران باز و بسته می‌کنند و می‌گویند: "این تَلظّی که شیخ می‌گوید یعنی اینطوری." این دیگر روضه‌خوانی نیست. خود خود تعزیه و شبیه‌گردانی است. محمدهادی شمس الدینی چهارشنبه| ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
تجمع عاشوراییان ( یــــــــــزد؛ حسینیه ایران ) 🗓 پنجشنبه 12 تیرماه مصادف با هفتم محرم ساعت : 17:30 🕌 یزد ـ حسینیه امیرچقماق 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 در معراج شهدا هر کسی گوشه کاری را گرفته. از کندن منگنه تابوت‌ها تا کسی که گلاب می‌پاشد یا مداحی مناسب حال پخش می‌کند. خانم بوربور، دکترای مطالعات زنان و خانواده و فعال در حوزه مشاوره یکی از این آدم‌هاست. خودش پیش‌قدم می‌شود تا خاطره‌ای را تعریف کند. تأکید می‌کند حتما روایتش را بنویسید. دختر شهیدی نمی‌رفت معراج، بالای سر پدرش. فکر کردیم می‌ترسد. نُه سال بیشتر نداشت. رفتم کنارش. پرسیدم: "خواهر، برادرم داری؟" گفت: "نه تَکم!" گفتم: "بریم پیش بابا خداحافظی؟ نکنه می‌ترسی؟" گفت: "نه نمی‌ترسم. من خودمو مثل حضرت رقیه می‌دونم و بابام رو مثل امام حسین! کار اونا اشتباهه که رفتن اونجا دارن گریه می‌کنن! آخه گریه نداره!" کاش شب سوم روضه‌خوان‌ها نگویند رقیه، دل شب، خرابه را گذاشت روی سرش. که همه هول شدند از ضجه‌هایش. کاش همه هوای دل دخترهای شهید را داشته باشند! محمدعلی جعفری پنجشنبه| ۱۲ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 شغلش پیک‌موتوری است. ساکن پاکدشت. روز اولِ جنگ گازکش می‌رود تهران. دنبال جایی که بتواند گوشه کار را بگیرد. شب برمی‌گردد. دست‌از پادرازتر. می‌رود زیارت شهدای گمنام. توسل می‌کند بتواند نقشی داشته باشد. یک ساعت بعد توی گروهی در مجازی می‌بیند برای معراج فراخوان داده‌اند. جز اولین نفرات خودش را می‌رساند. جارو می‌کشد، شانه زیر تابوت می‌گذارد، خانواده‌ها را دلداری می‌دهد و گوشه معراج پابه‌پای داغ‌دارها اشک می‌ریزد. آچارفرانسه است. می‌پرسم: "اگه کارمند بودی، مرخصی می‌گرفتی امید داشتی آخر برج حقوق داری، اینجام که پولی بهت نمی‌دن، داری از مایه‌کیسه می‌ذاری!" پوزخندی می‌زند: "مهم اینه الان اینجام!" یادِ این عبارت آسدمرتضی آوینی می‌افتم: "کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند؛ و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده، که قافله حسینی معطل کسی نمی‌ماند!" محمدعلی جعفری پنجشنبه| ۱۲ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 دیده‌ها را نمی‌توان روایت کرد. حتی شنیده‌ها را. خانواده‌ها پشت در سردخانه گویی زردچوبه پاشیده باشند توی صورت‌شان. این‌پا آن‌پا می‌شوند. دست به هم می‌مالند. روی ران مالش می‌دهند. دست به کمر دور معراج حیران و سرگردان راه می‌روند. وای از آن لحظه‌ای که داخلِ سردخانه می‌روند و با پیکر شهیدشان مواجه می‌شوند. انگار فرومی‌ریزند و این‌طوریست که لعنت و عذاب الهی آل‌یهود را فرامی‌گیرد. محمدعلی جعفری پنجشنبه| ۱۲ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 خیلی وقت پیش، خانه یکی از اقوام، صحبت از جنگ غزه شد. فامیل‌مان با جدیت گفت:« من این عکس و فیلم‌هایی که از غزه میاد رو باور نمی‌کنم. الکیه، مظلوم نمایی می‌کنن...» چند وقتی هست که آن فامیل را ندیدم . اما حتما دفعه بعد که او را دیدم، عکس سهیل کطولی، شهید ۱۱ ساله را نشانش می‌دهم تا قشنگ مفهوم «الکی و مظلوم نمایی» را بفهمد. محمد حیدری پنجشنبه| ۱۲ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 عهد خون قرار بود این مردم در خانه بمانند تا در روزی که خورشید پرحرارت‌تر از دیگر روزها می‌تابد و شهر را به تعطیلی کشانده است از گرما در امان باشند؛ اما چه جای امان وقتی دشمن از رهبر و مرجعی عالی‌قدر امان برداشته و قصد جانش کرده است. این مردم آمده‌اند تا با رهبر خود عهد بندند. آن هم عهد خون. که چه؟ که تا پای جان از ولایت و مرجعیت دفاع کنند. تمام مسجد اعظم امامزاده جعفر و صحن‌ و راهرو و مسجد قدیم امامزاده پر از جمعیت است. آقاسیدحسین آقامیری پشت تریبون سخنرانی می‌کند. می‌گوید: "شاه فکر کرد با توهین و تهدید رهبر نهضت راه به جایی می‌برد؛ اما از فردای آن روز قیام مردم ایران شعله‌ور شد و دودمانش را بر باد داد. این بار هم همین‌طور است. ترامپ رهبری و مرجعیت را تهدید کرده است. مطمئن باشید دودمانش بر باد می‌رود." سید می‌گوید: "همان‌طور که شاه با توهین و تهدید رهبر نهضت در روزنامه اطلاعات مقدمه نابودی خودش را فراهم کرد، ترامپ هم با این تهدید، مرگ دولتش را رقم زد. با این تفاوت که این‌بار این مردم یزد هستند که در کشور اولین بار قیام کرده‌اند و این مراسم عهد خون در تمام کشور برگزار می‌شود." محمدهادی شمس الدینی جمعه | ۱۳ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd
📌 📌 حرارت قلب‌ها بعد از سخنرانی سیدحسین آقامیری مردم شعار می‌دهند؛ اما دست‌ها از برابر سر بالاتر نمی‌رود. صداها از مقابل دهان جلوتر نمی‌رسد. خسته هستند. گرمای سر ظهر تیرماه طاقت‌ها را طاق کرده. حاجی این شکل شعار دادن را نمی‌پسندد. حق هم دارد. از بچه‌هیأتی و سینه‌زن امام حسین توقع بیشتر از این‌هاست. آن هم از نوع یزدی‌‌اش که موقع سینه‌زنی دست‌ها را چنان بالا می‌برد که انگار می‌خواهد آن‌ را به آسمان هفتم پرتاب کند. بعد هم از همان بیخ عرش خدا دست‌ها را جوری به سمت سینه‌ رها می‌کند که تو گویی می‌خواهد سینه را بشکافد و قلب غمدیده‌اش را بیرون بکشد و به عالم و آدم نشان دهد. همان قلبی که از شهادت سیدالشهدا داغ و پرحرارت است. سید می‌گوید: "آهای بچه‌هیأتی، آهای سینه‌زن، تو چطوری سینه می‌زنی؟ حالا هم همون‌طوری دست‌هات رو مشت کن و بیار بالا." با این حرف حاجی، پیرغلام‌های امام حسین هم توی دست و بازوهایشان حس جوان‌های بیست ساله را پیدا می‌کنند. پیر و جوان و نوجوان دست‌ها را مشت می‌کنند و به سمت آسمان پرواز می‌دهند: "خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست." محمدهادی شمس الدینی جمعه | ۱۳ تیر ۱۴۰۴ | 🇮🇷 | روایت مردم یزد @revayateyazd