ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد مشک می ریزد و چشمِ تَرِ تو می ریزد مژه های تو خودش لشکری از طوفان است تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد بهترین کار تو این است که دستت نزنم دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد روضه روز نهم هر قطره اشک هدیه به امام عصر عج