چرا از مرگ می ترسیم؟
...بدبختی این است که وجود ما به ظلمت عادت کرده است، اینها چیزهای باطنی است که ما متوجه اش نمیشویم... موش کور چون حس بینایی اش ضعیف است در نور نمی تواند بیاید، میرود و در زیر زمین لانه هایی درست میکند... یک موش کور برای خودش لانه درست میکرد، همسایه اش هم به کمکش آمده بود، اینها هِی زمین را حفر میکردند و تونل میزدند، یک جا را آن همسایه میخواست سوراخ کند، این یکی گفت آنجا نه، آنجا نه، گفت چرا؟ گفت آنجا به نور میخورد...
...این را دقت کن که اگر از مرگ بدمان میاید یعنی در ظلمت هستیم، یعنی سیاه هستیم، تاریک هستیم، موجود ظلمانی از نور بدش میاید، موش کور از نور بدش میاید، خفاش از نور بدش میاید، لذا خفاشان عالَم طالب مرگ خورشید هستند نمی فهمد، حالیش نیست که همین خورشید مایه حیاتش است، نمی فهمد... چرا ما از نور بدمان میاید؟ چرا ما از مرگ بدمان میاید؟... این را به عنوان یک قاعده کلی در خاطر داشته باش، اگر انسان سیاه است مرگش هم سیاه است، اگر انسان نورانی است مرگش هم نورانی است و اگر انسان از مرگ بدش میاید یعنی از نور بدش میاید... آن تاریکی شب اول قبر...
دوستان لطفا وقت بگذارید و این فایل صوتی علامه مروجی سبزواری را در خلوت و با دقت بشنوید