سلام حضرت بهار ، مهدی جان
زرد و خزان ، خشک و افسرده ، برگ ها در حسرت بهار می ریزند و زمین ، خالی از حس گرم رویش ، روزها را در انتظار شکفتن ، می شمارد ...
من یاد تو می افتم ... یاد روز قشنگی که بازآیی و این پاییزهای همواره ، سرانجام به عطر آشنای بهار ظهورت پیوند خورَد و ما از دل خاک های انتظار ، بشکفیم ...