امام عسکری ‏عليه السلام فرمودند: اسبت را بفروش ولى من نفروختم شخصى به نام على بن زيد بن على گفت: اسبى داشتم كه خيلى از آن خوشم مى‏ آمد، و در هر مجلس از آن تعريف مى ‏كردم، روزى خدمت حضرت امام حسن عسكرى ‏عليه السلام رسيدم، حضرت فرمودند: اسبت چه شد؟ گفتم حاضر است و الآن از آن پياده شدم و بر در خانه است، حضرت فرمودند: اِسْتَبْدِلْ بِهِ قَبْلَ الْمَساءِ، اِنْ قَدَرْتَ عَلى مُشْترى، وَ لا تُؤَخِّرْ ذَلِكَ (اگر مشترى پيدا كردى قبل از شب آن را بفروش و معطل مكن) در اين ميان بوديم كه كسى وارد شد و دنباله حرف قطع گرديد، و من در فكر فرو رفتم، و به منزل برگشتم و قضيه را به برادرم گفتم، او گفت: نمى ‏دانم چه بگويم، سرانجام حيفم آمد و بخل كردم كه آن را (بفروشم و) به دست مردم بدهم، چون شب شد و نماز عشاء خواندم، مِهْتَر (كسى كه در طويله به اسب‏ها خدمت مى ‏كند) آمد و گفت: مولاى من اسبت مرد، (از شنيدن اين خبر) ناراحت شدم و فهميدم كه آن حضرت (در آن جلسه اشاره به اسب كرده بود) مقصودش چه بود. 🥀🥀🥀 چند روز بعد از مردن اسب، خدمت آن حضرت رسيدم و با خود گفتم: من از صبحت‏هاى قبلى امام‏ عليه السلام (درباره اسبم) ناراحت شدم و اى كاش امام‏ عليه السلام چهارپايى را به عوض آن اسب به من مى‏ داد (زيرا كه آن حضرت به قدرت امامت مى‏ تواند چنين كند و او مانند من نياز به پرداختن پول جهت خريد اسب نيست( وقتى كه نشستم )گويا امام تمام افكارم را خوانده بود و دانست كه در ذهن من چه مى‏گذرد لذا( فرمودند: نَعَمْ نُخْلِفُ دابَّةً عَلَيْكَ (آرى عوض آن را مى‏ دهيم) سپس فرمودند: غلام آن چهار پاى تيره رنگ مرا به او بده، و اين از اسب خودت بهتر است، هم روان‏ تر است و هم عمرش بيشتر است. کتاب احادیث الطلاب ص 1000 🏴🏴🏴🏴