یه روایتی از حاج آقا نظری که از آخوندهای باصفای تبریزه شنیدم...
می فرمودن؛
امام صادق علیه السلام از یک کوچه ای رد میشدند..اصحاب از دور یکی از شیعیان آقا رو که میبینن ...شروع میکنن به پرده دری که اون خمر شرابه دستش و..
فرد هم حقیقتا شرابخوار بوده...با اون حال مستی وقتی از دور نگاهش به امام که میافته،خجالت میکشه و یک لحظه فکر میکنه به عقب برگردد تا گذر و دیدش به امام نافتد..و محل گذر طوری بوده و باید از بغل امام با فاصله کم رد میشده.. نگرانِ متوجه شدن امام بوده..جوان همین که سمت امام میاد..میفرماید آنچه درون ظرف هست بریز..
با اوجی از خجالت سر خمره را کج میکند.. ناگهان شیر از آن بیرون میریزد و ظرف خالی میشود.. اصحاب از گفته خود پشیمان می شوند که تهمت زدند...
امام در بغل گوش جوان آرام حین گذر می فرماید؛ هر کاری کردید از ما روی برنگردانید!
_ هم آبرویش حفظ شد
_ هم بابت روی برنگرداندن جوان از مسیرش برگشت..