🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
#قسمت_۲ اما... مگر میشود؟! اينجوري خرج خانه به دخلشان نمیخورد. دلال محل گفته بود مگر نه اینکه ایران
#قسمت_۳ زمانیکه از عطار پیر محله شنیدند درمان درد مادرشان، نه خون فروختن, خوردن و استراحت،که از قضا پرهیز و کار کردن است و از همسرِ مادر خواستند روش درمان مادر را عوض کند و کارگر نیوفتاد، زبان به شکوه و گلایه باز کردند.پیر عطار به آنها گفته بود که درد مادرشان از جسم نیست، درد درون روح اوست،روحی که در قفس نیاز و احتیاج اسیر شده،اما هوای پرواز در آسمان غنا و فرزانگی دارد، ایران از خودش راضی نیست، او از زمانیکه مانند امیرکبیرهای محله را شناخت، نه طاقت تن دادن به زناشویی پسر خاندان اربابی را داشت و نه عشق "خانه زاد دلال" را می خواست. روح الله حکیم نسخه ای از فعالیت و پرهیز و حجامت و قناعت در مصرف، برای ایران توصیه کرده بود. به فرزندانش گفته بود سلامت مادر را در بازگشت به سنت های صالحه ی گذشتگان باز خواهند یافت. همسر عاشق اما، به توصیه های دلال بیشتر اعتماد داشت و اعتنا میکرد، بچه های ایران، حضور همیشگی اهل و عیال دلال در خانه شان را که ديگر حالت صاحبخانه رو به خودشون گرفته بودن تا حدي که به اختلاف همسر عاشق و بچه های ایران نیز دامن ميزدند تاب نیاوردند، اختلاف بین فرزندان و همسر ایران هر روز عمیقتر شده، سرانجام به نزاع خانوادگی شدیدی منجر شد. سرانجام یک روز او بهمراه خانواده دلال و همه ی ثروت اندوخته شده از پول خون ایران، از ترس خشم فرزندان او فرار کرد. بعد از رفتن " خانه زاد دلال"، ایران خانم و فرزندانش تصمیم گرفتن زندگی جدیدی و مطابق با معنای واقعی توانمندی که عطار حکیم بهش ميگفت آزادگی، شروع کنن اما شرایط موافق خواست دل اونها پیش نرفت ✍ مـحـمــ🔆ــد 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI