🍃🌹 از زبان مادر شهید ⬇️
وقتی پلاکش را به گردنش انداخت، زنجیر کمی بلند بود و او چند حلقه از زنجیر را جدا کرد تا بهتر بتواند پلاک را دور گردنش بیاویزد؛ از او خواستم آن چند حلقه اضافی را به یادگار برایم بگذارد. خندید و گفت: مادر جان! من خود با تمام وجود در خدمت شما هستم. این تکه زنجیر چه ارزشی دارد؟! پاسخ دادم: عزیزم، میخواهم این زنجیر را در کنار سجاده نمازم نگه دارم تا در خلوت با خدایم، سلامتی ات را از او تمنا کنم.
🍃🌹 از زبان مادر شهید ⬇️
سال۸۲ توفیق زیارت امام حسین(علیه السلام) نصیبم شد. در کنار حرم فریاد کشیدم که یا ابا عبدالله! حسینم را از تو میخواهم! کمی بعد در کنار ضریح بیهوش شدم و در عالم رؤیا آقایی مهربان را بالای سر خود دیدم که از من پرسيد: چرا اینقدر بی تابی میکنی؟ پاسخ دادم: آمده ام حسینم را از شما بگیرم! گفت: میخواستیم زمانی بگذرد و صبرت را ببينیم. اکنون حسین تو اینجاست! نگاهی کردم، محمد حسین در کنارم بود. او پارچه سفیدی به من هدیه داد و گفت: از این پارچه برای خود و خواهرانم پیراهن و چادر تهیه کن.
🍃🌹 از زبان یکی از بچه های تفحص ⬇️
پای شهید از پوتین، سالم بیرون آورده شد. شهید دو جوراب به پا داشت؛ یکی جوراب طوسی رنگ که عددی بر روی آن نوشته شده بود و در زیر آن، جوراب مشکی که پشمی به نظر میرسید، هر دو، تا پشت ساق پا کاملا کشیده شده بود؛ گویی چند ساعت قبل آنها را پوشیده و برا ی نبردی جانانه آماده شده بود، هیچ پوسیدگی در آنها به چشم نمیخورد. بر روی پای شهید روی جورابها سوراخهایی دیده میشد که نشان از آثار ترکشهایی بود که به پاهای شهید اصابت کرده بود و در دو طرف جوراب طوسی از بالای ساق پا به سمت انگشتان، اعدادی پشت سر هم با خودکار آبی نوشته شده بود: 261-181 .
حدس میزدیم که اعداد مربوط به پلاک شهید باشد اما همچنان مردد بودیم که نوشتهای روی بدنه داخل پوتین، توجهمان را جلب کرد. همه حاضران به نوشته دقیق شدند. محل نوشته را تمیز کردیم. آنجا نوشته شده بود: نیل ساز!
🍃🌹 در دوازدهم بهمن سال 61 ساعاتی قبل از عملیات والفجر مقدماتی و شهادتش در آغاز وصیت نامهاش آیه ۲۰۰ سوره مبارکه آل عمران را نوشته بود که: «ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقب دشمن بوده و خدا ترس باشید، باشد که رستگار شوید».
🇮🇷
@AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی