سوار ماشین🚘 شدیم مامان:مطب بابا هم باید بریم باباتم کلی خرید داره دودست کت وشلوار باید براش بگیریم پنج ساله که کت نگرفته مثلا دکتره بخدا زینب:ولی فک نکنم بابا این کارو بکنه میگه تا اینا به وصله خوردن نیفتن دست به کت جدید نمی زنم مامان :میگه اسرافه آخه به این میگن اسراف رسیدیم مطب بابا رفتم داخل منشی پیش پام بلند شد سلام خانم محمدی زینب:سلام بابا اتاقن ؟ منشی :نه عمل اضطراری بهشون خورد رفتن بیمارستان زینب:عه بیمارستان حالا جواب مامانو چی بدم منشی :میتونم کمکتون کنم ؟ زینب:نه خیلی ممنون خدافظ منشی:خدافظ مامان:کو پدرت ؟ زینب:عمل داشته رفته بیمارستان مامان :ای خدا چی کارکنم از دست شما یه روز پدرت هماهنگه تو نیستی یه روز تو هماهنگی بابات نیست😠 . زینب:خودمون میریم کت شلوارخوشگل براش میگیریم وسوپرایزش می کنیم رفتیم بازار من یه مانتو قرمز برداشتم وکلی لباس بچه گونه واسباب بازی👖 👗🎀👕🚗🚜مامانم دودست کت شلوار به رنگای سورمه ای وخاکستری برا بابا و چهار تام روسری برا خودش برداشتو ومحسنم تا میتونست تیشرتای رنگاو رنگ و شلوارای کتون واسپرت گرفت مامان ومحسن رو رسوندم خونه رفتم بهزیستی