🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
خانم کبیری الان پیش سپیده بودم خیلی گریه می کرد می گفت شما میخواید موهاشو کچل کنین به خاطر کم پشتیش
یعنی حرفامونو شنیده بود از جا پریدم در وباز کردم ودیدم دوان دوان داره میره سمت اتاق رفتم تو اتاق سپیده:من من همه چیزو شنیدم فهمیدم برا چی میخواین کچلم بتنین ازتون بدم میاد بدم میاد دیگه دوست ندارم😭 💔 بغلش کردم به چشمام نگاه میکرد ای خدا چه رنجی از نگاه این چشمها به جونم می ریخت چشمای سپیده سرخ شده بود اشک نه قطره قطره ،که سیل وار تمام صورتشو خیس کرده بود گریمو به سختی خفه کردم دستمو لای موهاش میکشیدمو گفتم _ ببین همه ی آدما مریض میشن مثلا خود من الان سرما😷 خوردم باید چند بار برم دکتر چند تا آمپول 💉 چند تا قرص بخورم تا خوب بشم توهم باید دکتر بری تا دیگه خوب بشی حالت بهم نخوره بتونی خوب غذا بخور ی کمی آروم شد قلبم تاپ💗 تاپ💓 می زد براش لالایی خوندم لالادنیا گذرگاهه گذرگاهی که کوتاهه یکی رفته یکی مونده یکی الان تو راهه لالالالاگل پونه که دنیا یک خیابونه یکی رفت و یکی اومد چرا؟هیچ کس نمی دونه! 😭😭😭گریه امونمو بریده بود