سلام خانم کبیری
خانم کبیری:سلام دخترم
زینب:چی شده سپیده ؟
خانم کبیری: بشین دخترم
اونروز که از اینجا رفتی شبش سپیده حالش بهم خورد بردیمش بیمارستان فعلا بستریه من الان دارم می رم اگه تو هم میای که بیا باهم بریم
زینب:حتما حتما😭
رسیدیم بیمارستان . رفتم تو اتاقش
_خدای من به دست سپیده سرم وصل بود _آخه با این رگهای ضعیفی که داره چطور میتونه هی سرم بخوره
زینب:سلام عشقم .گل خوشگلم🌺_باصدای ضعیف و نالانش جوابمو داد
سپیده:سلام زینب جون
زینب:برات یه سوپرایز دارم اچی مچی لا ترجی یو ها ها ها .من کچلم
سپیده😃: خانم چلا اینجولی کدین؟
زینب:نگو زشت شدم که مثه پری های دریای ام
_سرمت تموم شه میخوام موهاتو مثه خودم کنم
_دیگه نای نداشت جوابمو بده😩
رفتم با سر پرستار صحبت کردم از اوضاع وحال سپیده سؤال کردم
پرستار:اوضاعش همچی تعریفی نیست ولی بازم بذارید دکتر ملایری بیان براتون شرح میدن
زینب:خوب چه ساعتی میان؟
پرستار :حدودا یک ساعت دیگه
زینب:خیلی ممنون