🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
آقا یاسر :شما بیمارستان خاصی مدنظرتون هست؟ زینب:بله بیمارستان محڪ آقا یاسر:این شماره تماس 📱من هست ب
زینب:آره بابا دیشب ڪلے برنامه داشتیم😉بعد ڪلاس برات تعریف مے ڪنم ڪلاس ڪه تموم شد سمانه گفت میشه منم ببری پیش اون دختر ه ڪه سرطان داره زینب: دختره اسم داره سپیده سمانه :ببخشید اسمشو فراموش ڪردم زینب:باشه الان ساعت ملاقات هم هست بریم سوار ماشین🚗 ڪه شدم گوشیم📱 زنگ خورد زینب:بفرمائین الو خانم محمدے زینب:بله خودم هستم — سلام علیڪم من یاسر حسینی هستم بابت موضوعی ڪه صبح گفتید تماس گرفتم زینب:شماره منو از ڪجا آوردید؟! آقایاسر:از آقای جعفری گرفتم زینب:دست آقای جعفری درد نڪنه مثه اینڪه شماره های ثبت شده تو دفتر بسیج رو منتشر میڪنه —فقط من این آقای جعفری رو ببینم😠 آقا یاسر:گند زدے پسر😥 زینب:بله؟! آقا یاسر:ع ِ هیچی زینب:خوب حالا امرتون رو بگید