بعد از اینکه سمانه رو رسوندم رفتم بازار پنج تا عروسک سیب زمینی کچل بزرگ خریدم برا سپیده حتما اینا رو ببینه کلی خوشحال میشه رسیدم خونه زینب:سلام مامان خوشگله مامان :سلام دخترم زینب:دارین چی کار میکنین؟! مامان:پدرت زنگ زد گفت برا فردا صبح بلیط گرفته بریم کیش زینب:ڪیش؟! الان؟ مامان:دیگه چی میخوای بهانه بیاری ؟ برو ساکتو جمع کن که سمیه ومهدی هم با ما میان؟ زینب:آخه مامان :آخه نداره رو حرف بابات حرف نمیزنی😡 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI ┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─┅