✨ از زبان همسر شهید ⬇️
🍃🌹ازدواجمان کاملا به صورت سنتی بود، مادر محمد در غیاب فرزندش از من خواستگاری کرد و پس از بازگشت محمد از ماموریت ارومیه جلسه رسمی خواستگاری انجام شد. محمد در جلسه خواستگاری آنقدر سر به زیر بود که من گفتم تمام گلهای قالی را شمرده است. محمد سر به زیر جلسه خواستگاری پس از ازدواج احساسات و محبتش را به راحتی بروز می داد و من را «عاشقانه من» خطاب می کرد. نام مرا در تلفن همراهش «عاشقانه من» سیو کرده بود،
🍃🌹سادهزیستی، کمک کردن به دیگران، حساس بودن نسبت به غیبت و خمس دادن از ویژگیهای بارز محمد بود. «هر زمان که سال خمسی میرسید. من به محمد میگفتم ما که چیزی اضافه نداریم که خمس بدهیم اما محمد حتی حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب میکرد و خمس مالش را پرداخت میکرد».
🍃🌹محمد را همیشه لایق شهادت میدانستم و برایش آرزو میکردم که شهید شود اما « هرگز گمان نمیکردم که به این زودی شهید شود و به همین دلیل هر وقت محمد صحبت از این میکرد که همسر شهید میشوی. میگفتم این چه حرفیه! من نمیخواهم همسر شهید شوم».
🍃🌹از زبان خود شهید ⬇️
اگر به لطف خدا توفیق شهادت پیدا کردم با لباس رزمی که شهید شدم کفنم کنید و هر کجا همسر عزیزم گفت مرا دفن کنید.
🇮🇷
@AXNEVESHTESIYASI