💠از زبان همسر شهید ⬇️ 🍃🌹جوان خوب و دل پاكی بود. كار می‌كرد و نان حلال درمی‌آورد. 🍃🌹من راضی به رفتنش نبودم. به من گفت می‌خواهم به عنوان مكانيك بروم. فكر كردم راست می‌گويد ولی در ميانه راه زنگ زد و گفت به عنوان نيروهای كمكی رزمی به سوريه می‌روم. من هم گفتم ايرادی ندارد و فقط مراقب خودت باش. در مدتی كه به سوريه رفته بود اخلاقش خيلی فرق كرده بود. 🍃🌹لباس عزای سیدالشهداء را تا لحظه شهادت از تنش در نياورد. به جلسات مذهبی می‌رفت و نمازش را سر وقت می خواند. اخلاقش در خانه هم خيلی تغيير كرده بود. وقتی از اولين اعزام برگشت، 10 روز ماند و گفت باز میروم كه من گفتم راضی نيستم، گفت برای دفاع از حرم اهل بيت ميروم. گفتم اگر به فكر من نيستی به فكر دخترت باش. در جوابم گفت سعادت ميخواهد كه دخترمان مثل حضرت رقيه(سلام الله علیها) باشد. گفت خوشحال باش كه دخترم درد حضرت رقيه(سلام الله علیها) را می كشد و می فهمد بی‌پدر بودن يعنی چه، فردا سرش را با افتخار بلند می‌كند و می گويد پدرم برای اهل بيت جنگيده است. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI