هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹در روز یکم مرداد سال 58 در منطقه آبگرم بوئین زهرا ، چهاردهمین فرزند پسر حاج محمدعلی عسگری بدنیا آمد، حاج محمد علی از خدا خواسته بود که 14 فرزند پسر به او عطا کند و خداوند دعایش را مستجاب کرده بود و حالا چهاردهمین فرزند پسرش بدنیا آمد و نام زیبای مهدی را بر او نهاد. 🍃🌹 دوران کودکی را در این روستا سپری کردند و بعد به دلایل کاری به شهرهای مختلف کشور مهاجرت می‌کنند. شهید عسگری علاقه زیادی برای خدمت به اسلام، انقلاب و ایران داشتند و به همین دلیل در سال 1376  وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدند 🍃🌹شهید عسگری به‌دلیل مشکلات زندگی قادر به ادامه تحصیل نبودند و بعد از ازدواج در دانشگاه شرکت کرده و در رشته مدیریت در دانشگاه پیام‌نور فارغ‌التحصیل شدند. 💠 راوی همسر شهید⬇️ 🍃🌹 ایشان در همان جلسه اول خواستگاری به من گفتند که من بیشتر از 40 سال عمر نخواهم کرد و عاشق شهادت در راه خدا هستم و اگر مقام معظم رهبری دستور جهاد دهند تحت هر شرایطی که باشم عازم جهاد میشوم، من نیز شرطش را پذیرفتم و با هم به توافق رسیدیم 🍃🌹در زمان ازدواج مهدی از نظر درآمد مالی ضعیف بودند و ازدواج ما بسیار ساده بود، حتی آئینه و شمعدان را هم نگرفته و مطابق معمول امروزه رسم و سنت زیادی در مراسم ازدواج من و شهید عسگری نبود. 🍃🌹«سخت کوشی» از نکات بارز اخلاقی همسر شهیدم بود. ایشان در سپاه بسیار پرتلاش بود. سرباز‌های شهید مهدی عسگری بسیار از تلاش و کوشش و مهربانی وی تعریف می‌کنند. حتی سرباز‌هایی بودند که توسط آقای مهدی نمازخوان شدند. بیشتر زندگی شهید وقف کار بود و دائم در حال پیاده‌روی و ورزش بود و همواره می‌گفت: «این بدن را برای جایی بهتر باید خرج کنم و در راه حضرت زینب (س) و اهل بیت (ع) هزینه شود. 🍃🌹بر روی ولایت خیلی تاکید داشتند و تمام سخنرانی های آقا را چندین بار گوش می کردند که وقتی رهبری در یکی از بیاناتشان گفتند که هر کسی از پاسدار ها می تواند برود ، این سخن آقا برای مهدی حکم شد و  در سال 1394 برای اولین بار اعزام شد . چون در محل کار به خوبی کار می کردند مسئولشان اجازه رفتن به ایشان را نمی داد به همین خاطر بین دو اعزام اول و دومشان یک سال فاصله افتاد تا اینکه علی رغم میل باطنی سردار آقا مهدی توانست اذن رفتن بگیرد و برود زیرا همه فهمیده بودند که آقا مهدی دیگر تاب ماندن ندارد و می خواهد اعزام شود . 🍃🌹در ٢٧خرداد ماه سال ٩۵ ظاهرا ساعت دو یا سه بامداد باگردادن امام رضا (ع) به همراه نیروهای سوری به سمت دشمن حمله می کنند و طبق اظهار همرزمان و علی رغم مخالفت های آنان، خود مهدی در نوک حمله به همراه چند نفر جلوتر می روند تا گردان بعد از اطمینان با فرمان او پیشروی کنند ولی متاسفانه عملیات لو رفته بود و آتش سنگین روی او و چند نفر از همراهانش شعله ور میشود، با بیسیم درخواست میکند که گردان همگی عقب نشینی کنند و این اصرار مهدی برای عقب نشینی از طرف گردان چند ساعت طول میکشد، مهدی از ناحیه دست و سپس پا زخمی میشود و در نهایت با اصابت گلوله ای به سرش به شهادت می رسد، پیکر مطهر مهدی در همانجا می ماند و توسط نیروهای النصره در صبح بیست و هفتم خرداد روی سایت های خبری قرار میگیرد. 🍃🌹حضور مهدی در راس حمله و مطلع شدنش از کمین دشمنان باعث نجات گردان میشود و در واقع مهدی خود را فدای همرزمانش میکند . 🍃🌹همیشه می‌گفت در سوریه به یاد "مسلم بن عقیل" می‌افتم و اینکه من این توانایی را دارم که با 100 نفر نیروی ورزیده و آماده و با ایمان کل سوریه را بگیرم.