گزیده ای از کتاب من مادر مصطفی صبح روز شهادت، ساعت هفت و نیم، یک ربع به هشت میخواست از خونه برود بیرون. طبق عادت هر روز رفت حمام، خیلی به تمیزی اهمیت میداد. به نظرم یکی از اهدافش برای حمام هر روزه، غسل شهادت بود. وقتی بیدار شدم داشت موهایش را خشک میکرد، رفت طرف کمد و لباس مشکی اش را برداشت. گفتم: آقا مصطفی، مشکی رو یک ماه پوشیدی، الآن برای چی می پوشی؟ سه روز تا اربعین مانده بود. خنده ای کرد و گفت: "دوست دارم. برای امام حسین ع مشکی می پوشم. " #نهضت_کتاب_خوانی 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB