🍃🌹شهید محمد مرادی فرزند غلامعلی، همزمان با شروع جنگ تحمیلی عراق در شهرضا دیده به جهان گشود. در زمان تولد چهره ی او نورانی و جذاب بود و گویی هدیه ای آسمانی از طرف خدا برای خانواده اش بود.
🍃🌹 پس از اتمام دوران تحصیلی در شهرضا به دانشگاه دولتی کاشان رفت و یک ترم تحصیلی در رشته ی فنی با معدل بالا گذراند؛ اما محیط دانشگاه و فضای موجود بر آن با منش و اخلاق محمد کنار نمی آمد؛ به همین خاطر دانشگاه را رها کرد و به خدمت سربازی در پادگان ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفت.
🍃🌹 سرانجام این عشق و علاقه باعث شد محمد با پیگیری های بسیار در گروه 22 توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول به خدمت شود.
🍃🌹 واخر سال 1394 بود که امام خامنه ای اجازه حضور نیروهای ارتش را در سوریه دادند و محمد جز اولین نفراتی بود که ثبت نام کرد.
🍃🌹و در آخر در تاریخ اول تیر سال 95 برای اعزام به سوریه به تهران منتقل و پس از آن به ماموریت رفت. در سوریه بیکار نمی نشست و به سربازان سوری نماز را آموزش می داد؛ حدود 30 نفر از سربازانی که تازه شیعه شده بودند از او نماز آموختند.
🍃🌹 شروع عملیات که بود، کمی دیرتر به گروه پیوست. به او الهام شده بود که وقت شتافتن به دیدار یار است و موقع پیوستن به گروه گفت: «غسل شهادت می گرفتم. آخر امروز روز شهادت من است.»
🍃🌹 عملیات شروع شده بود و همینطور رگبار و تیرو خمپاره می زدند. درگیری لحظه به لحظه سخت تر میشد.محمد آرپی جی در دست داشت و همینطور آرپی جی می زد.مهمات برایمان رسید. محمد تمام مهمات را از ماشین خالی کرد و دوباره شروع به آرپیجی زدن کرد. ناگهان صورت دوستش پر از خون شد، فکر کرد شاید تیری خورده، اما محمد را دید که بر روی زمین افتاده است؛ محمد شهید شده بود. پیشانی اش را برروی صورت محمد گذاشت و به پهنای صورت گریه کرد.
🍃🌹 شهید مرادی درتاریخ 95/5/10در شهر حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.