سال ۶۷ روز
#نیمه_شعبان با لباس سبز پاسداری به خواستگاریم آمد .🚶 با لحنی دلنشین و ساده با من از
#شهادت ،
#اسارت و
#جانبازی و مشکلاتی که در آینده در سر راه وجود دارد ، سخن گفت . منزلشان در کنار منزل ما بود و من ایشان و خانوادهشان را از قبل می شناختم . من هم پذیرفتم که با
#سید همراه شوم😇 ، مهریه ما چهارده سکه به نیت ۱۴ معصوم (ع) بود .
#سید_عبدالحسین بعد از خواستگاری به جبهه برگشت🚶 و چهل روز بعد آمد و مراسم
#عقد و عروسیمان همزمان با حضور اقوام و جمعی از رزمندگان در ایام نیمه شعبان برگزار شد .عبدالحسین
#نوزده سال و من
#شانزده سال داشتم . سرسفره عقد 🎊🎉ایشان با همان
#لباس_سبز پاسداری حاضر شدند من از خواهر ایشان تقاضاکردم اگر ممکن هست به ایشان بگویند لباسشان را عوض کنند ولی ایشان نپذیرفتند و گفتند این
#لباس ، لباس
#زندگی و
#مرگ من است و این نشانه ای جز این نداشت که او همیشه آماده و حاضر برای
#پاسداری از همه آن چیزهایی بود که به آن عقیده داشت ، حتی شب از
#ازدواجش و این برای من یک
#سعادت محسوب می شد که برای چنین شخصی انتخاب شدم 😊.
شب
#ازدواجمان او می گفت و من گریه می کردم 😭 از دوستان
#شهیدش، از رفقایی که در سخت ترین شرایط مشغول
#دفاع از کشورمان هستند و در راه دین خدا جانبازی می کنند😔شروع زندگی ما با سخن از شهادت 🕊 ادامه زندگی با رابطه با خانواده
#شهدا و دهه سوم زندگیمان با
#شهادت همسر
#عزیزم رقم خورد و چه زیبا به آرزویش رسید .
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سید_عبدالحسین_موسوی_نژاد
🌹
@AXNEVESHTESHOHADA