"اگه روزی من نباشم تو بازم همین چادرو حجابت رو داری؟" با تعجب نگاهی به صورتش کردم و گفتم: "من به چادر افتخار می کنم، معلومه که همیشه با چادر می مونم .مگه از اول نداشتم؟" گفت :" دلم می خواد به یقین برسم، دلم می خواد خاطرم را جمع کنی، دلم می خواد مثل مرواریدی باشی که تو یه صدفه." گفتم: " مطمئن باش من همون جوری زندگی می کنم که تو بخوای." حرفاش به وصیت شبیه بود. بار آخری بود که از لاسجرد می‌رفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یک وصیت‌نامه شفاهی تنها گذاشت. همسر شهید اسماعیل معینیان 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB