🍃🌹حامد» برای رفتن به سوریه مشغول یادگیری زبان افغانستانی شد، چون میخواست از طریق لشکر فاطمیون به سوریه برود و چون ارتباط خوبی هم با افغانستانیهای اردوگاه داشت و برای شهدای آنها مداحی میکرد و خیلی با آنها رفت و آمد داشت، خیلی سریع به زبان افغانستانی مسلط شد. زمان اعزام که رسیده بود همه ایرانیها که در لشکر فاطمیون بودند شناسایی و برگردانده شدند و «حامد» نیز در آخرین دقایق شناسایی شد، ولی نیروهای فاطمیون میگویند که «حامد» پسر دایی ما است، اگر وی را برگردانید همه ما ۱۵۰ نفر با هم برمیگردیم و بدون «حامد» به سوریه نمیرویم.
🍃🌹شهادت…
راوی: همسر شهید
بعد از عملیات که با موفقیت انجام میشود، «حامد» و دوستان برای انتقال شهدا با هم همراه میشوند، پیکر چند شهید فاطمیون را آماده انتقال میکنن دو مسیر را برای یافتن پیکر بقیه شهدا ادامه میدهند، در کنار جاده خاکی وی و دوستانش راه میرفتند که ناگهان متوجه یک تله کنار جاده میشوند. تخریبچیها اقدام به خنثی کردن آن کرده و صدای انفجار در منطقه میپیچد، دوستان «حامد» متوجه شدند که وی وسط همان جاده خاکی در حالی که دستهای وی باز و رو به آسمان بوده دراز کشیده است، ترکشی به شاهرگ گردن «حامد» خورده بود که همین باعث شهادت وی شد.