🌹🍃 احمد دوران كودكى را در دامان پدر و مادرى مهربان و با ايمان سپرى كرد. پس از آن براى تحصيل، در دبستان زادگاهش نامنويسى كرد و دوره ابتدايى را با موفقيت به پايان رساند. در طى اين دوران علاوه بر كتابهاى دوره ابتدايى به خواندن قرآن و گلستان سعدى نيز علاقمند بود و با شور و حال خاصى مطالعه مى كرد.
🌹🍃 در زمان اوجگيرى مبارزات مردمى عليه رژيم پهلوى احمد دوازده ساله بود، با وجود اين در اغلب تظاهرات و راهپيماييها شركت می کرد.
🌹🍃 شروع جنگ تحميلى به عضويت بسيج محل درآمد و پس از چندى با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى وارد اين نهاد شد. هنوز سه يا چهار ماه از جنگ نگذشته بود كه حال و هواى رفتن به جبهه وى را بى تاب كرد و سرانجام از طرف سپاه به جبهه اعزام شد.
🌹🍃 احمد مواقعى كه به مرخصى می آمد با لباس شخصى وارد روستا می شد، دوست نداشت كسى او را در لباس بسيجى يا سپاهى ببيند.
🌹🍃 تواضع و فروتنى احمد به حدى بود كه دوست نداشت كسى بفهمد او در جبهه چه كار می کند و چه كاره است به طورى كه موقع دفن شهيد همشهري هايش اذعان داشتند؛ احمد شهيد شد ولى ما نفهميديم او كى بود و در جبهه چه كار می کرد.
🌹🍃 برادرش می گويد : بعد از شهادت احمد كه من به جبهه اعزام شدم، موقع برگشتن از پايگاه در يك كوچه تنگ و تاريك پيرزنى را ديدم كه گريه می کرد، پرسيدم مادر چرا گريه می کنى؟ در جواب گفت: يك احمدآقايى بود كه هميشه به من غذا و وسايل مورد نيازم را می آورد می گويند او شهيد شده به خاطر همين ناراحتم.