🍃🌹زندگینامه روحانی شهید « محمد شهاب » 🌹🍃
🍃🌹شهید محمد شهاب فرزندمحمد حسین ، در روز ۷ فروردین ماه سال ۱۳۳۳ ه . ش ، در روستای امیرآباد سرکنار از توابع شهرستانبیرجند استان خراسان جنوبی به دنیا آمد . پدرش شیخ محمد حسین شهاب ، در لباسروحانیت به دین خدا خدمت می کرد .
🍃🌹 به همین دلیل ، مذهب در تعلیم و تربیت محمد نقشاساسی داشت و در شکل یابی شخصیت او ، اولین جایگاه را به خود اختصاص داد . سال هایابتدایی درس و مدرسه را تا سال هشتم ، با نمرات خوب و با موفقیت گذراند .
در پایانهمان دوره بود که در کنار تحصیلات رسمی ، در بعضی از کلاس های مدرسه ی علمیه یبیرجند شرکت کرد . در این کلاس ها ، دوره های اولیه پایه ی زبان عربی را در کناردیگر طلاب مدرسه گذراند و بعضی از کتب مذهبی را که علمای دینی نوشته بودند ، آموخت. در همین سال ها به هیات فاطمیه (س) – که در مقابل مدرسه ی علمیه قرار داشت – راه پیدا کرد . او جزو نوجواناناین هیات بود . اما چون صدای خوب و استعداد مداحی داشت ، در آن جا نوحه خوانی هممی کرد .
🍃🌹 محمد ، دوره ی دبیرستان را در رشته ی ریاضی شروع کرد و به عنوان شاگردیدرس خوان و ممتاز ، کلاس ها را یکی پس از دیگری گذراند . اما او یک نیروی پر شورمذهبی نیز بود . دوستان و همکلاسی هایش را از طریق مقالاتی که می نوشت و جلساتی کهتشکیل می داد ، با معارف دینی آشنا می کرد .
🍃🌹 با گرفتن دیپلم ، او در مقابل یکدوراهی قرار گرفت تا آینده ی خودش را رقم بزند . از یک سو دانش آموزی ممتاز بود وبه احتمال زیاد می توانست در یک رشته ی آینده دار دانشگاهی ، قبول شود . از سویدیگر ، علاقه زیادی به تحصیل علوم دینی داشت و پدرش نیز مشوق او در این زمینه بود. با توجه به پس زمینه ای که او در آن رشد کرده بود ، توانست تصمیم خود را بگیرد وبرای ادامه ی تحصیل ، روانه ی قم شود تا در حوزه ی علمیه بزرگ آن شهر ، وجود تشنهی خود را سیراب کند
🍃🌹 در بهمن ماه سال ۱۳۶۴ آخرین صفحه ی کتاب زندگیاو نیز ورق خورد . عملیات پیروز والفجر هشت در منطقه ی فاو در خاک عراق ، شروع شدو او معاون فرماندهی گردان را به دست گرفت و با شور و هیجانی که در میان نیروهایرزمنده به وجود آورد ، ایستادگی جانانه ای را در مقابل نیروهای بعثی صدام ، شکلداد . او در این لحظات یک فرمانده بود ، یک روحانی ، یک سرباز امام زمان (عج) ، یکبسیجی امام و یک شاهد شهید که آسمان برایش آغوش گشود .
🍃🌹جراحت از ناحیه ی گردن ، آخرین کلمات زرین نامه ی اعمال او بودند . اویی که شهادت برایش یک آرزو بود . آرزویی که با لبخند نیز به استقبالش رفت و بیرجند ، گلزار شهدا ، آخرین خانه ی زمینی پیکر او شد .🌹🍃