تو می‌دانی من چقدر ذوق دارم برای پاییز؟ برای خنکای عصرهنگام و ایستادن کنار پنجره؟ برای باران و قدم زدن توی خیابان و روی برگ‌های خشک و نارنجی؟ برای بوی نارنگی؟ برای نشستن کنار آتش و چای نوشیدن و حرف زدن با یک آدم خوب؟! تو می‌دانی من چقدر ذوق دارم برای پاییز؟ برای یک خیابان خیس و باران و لب‌هایی که می‌خندد؟ برای دلی که به قدر ساعاتی اندوه یادش نیست؟! تو می‌دانی من چقدر دلم لک زده برای اینکه باران ببارد و زیر باران خیس شوم و زیر باران با کسی حرف بزنم و زیر باران به آسمان نگاه کنم و زیر باران قدم بزنم؟! تو نمی‌دانی من چقدر دلم تنگ شده برای صدای خش‌خش برگ‌ها و غرش ابرها و قارقار کلاغ‌ها؟ تو نمی‌دانی من چقدر ذوق دارم برای پاییز! نمی‌دانی... 🍁 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ