هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹🍃 بیستم مهر ۱۳۲۴، وقتی عطر باران فضای کوچه‌باغ‌های روستای تویه‌دروار را پر کرده‌ بود و برگ زرد درختان زمین سبز روستا را رنگین می‌کرد، خانواده کوچک و سادۀ زین‌العابدین افضلی صاحب فرزندی شد. پدر با همۀ عشق و ایمان فرزندش را در آغوش کشید و نامش را سیداسدالله نهاد و مادر با همۀ وجود درس مهربانی و ایثار را به او آموخت. 🌹🍃 سیداسدالله روزهای قشنگ کودکی را در میان بوته‌زارها، مزارع گندم و کنار جوی‌های زلال آب روستا گذراند. سپس به دبستان رفت و با هوش و ذکاوتی سرشار دورۀ ابتدایی را در دبستان صاحب تویه پشت سر نهاد اما چون روستا مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان نداشت از تحصیل بازماند و در مکتب پدر قرآن آموخت و به کشاورزی و دامداری پرداخت. 🌹🍃جوان سرو قد روستایی برای گذراندن دورۀ سربازی به تهران رفت. همان موقع به استخدام ارتش درآمد. در کنار کار، تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد. همان‌‌جا ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر شد. دوازدهمین سال خدمت اسدالله در ارتش بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. 🌹🍃 وی برای کسب درجۀ ستوانی، به دانشگاه افسری شیراز رفت. دورۀ مقدماتی را گذراند و وارد لشکر ۹۲ زرهی شد. صدای جنگ که بلند شد جوان غیور روستایی تاب نیاورد؛ به جبهۀ جنوب رفت و در گردان ۱۵۱ خرمشهر مردانه جنگید و مجروح شد. 🌹🍃 مدتی در بیمارستان بود و پس از بهبود با وجود ترکش در بدن دوباره عازم جبهه شد. گردانش را سامان بخشید و این‌‌بار در تنگۀ چزابه در سنگر کمین، به کمین دشمن نشست. 🌹🍃 سرانجام در غروب یازدهمین روز اسفند سال شصت، وقتی یکی از هم‌‌سنگرانش زخمی شد، اسدالله چون شیر ژیان از سنگر بیرون پرید. همان موقع مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار سیداسدالله در بهشت‌زهرای تهران خاطرۀ شیرمرد روستای تویه را تا ابد در دل‌ها زنده نگه خواهد داشت