هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹🍃 در خانواده مذهبي و كشاورز به دنيا آمد؛ در شش سالگي به مدرسه رفت. در درسش بسيار موفق بود. پس از گذراندن مقطع ابتدايي و راهنمايي براي ادامه تحصيل به شيراز رفت و ديپلم خود را در آنجا گرفت. 🌹🍃به همراه درس در راهپيماييها و تظاهرات شركت مي كرد و يك بار نيز توسط ژاندارمري خرامه به جرم شركت در راهپيمايي دستگير شد. پس از آزاد شدن آثار كتك هايي كه به او زده بودند روي بدنش پيدا بود. بعد از اتمام درس در مقطع متوسطه، در دومين سال پيروزي انقلاب به سربازي رفت و بعد از آموزش در آباده به خدمت مشغول شد؛ در سال اول خدمتش كه مقارن با آغاز جنگ تحميلي بود، گفته بود كه مي خواهد به جبهه برود؛ مسئولين پادگان با درخواست او موافقت نكرده بودند؛ بعد از مدتي به شيراز منتقل شد و از آنجا داوطلبانه به خونين شهر- خرمشهر- رفت. در آنجا به گروه شهيد دكتر چمران پيوست؛ مدت دو ماه در گروه نامبرده بود كه حدود 15روز به مرخصي آمد و پشيمان بود كه چرا به مرخصي آمده؛ هنوز چند روز از مرخصي او مانده بود كه برگشت؛ بيش از شش روز از جبهه رفتنش نگذشته بود كه خبر شهادتش را آوردند. 🌹🍃 در آن روز( روز شهادتش) ساعت3 صبح گروه دكتر چمران حمله داشتند و او هم از حمله مطلع شده به حمام مي رود و غسل شهادت مي كند؛ بعد با گروه همراه مي شود. در حين پيشروي بود كه در اثر اصابت گلوله به شهادت مي رسد. 🌹🍃 شهيد رضايي، مهربان و دوست داشتني بود؛ از كودكي نماز را به همراه پدرش اقامه مي كرد و در شش سالگي نماز را به طور كامل فرا گرفت. كلاس سوم راهنمايي بود كه به قرآن خواندن علاقمند شد و در همين سالها بود كه روزه مي گرفت و با دهان روزه پدرش را در امر كشاورزي ياري مي كرد؛ وقتي از سر كار بر مي گشت، تا نمازش را نمي خواند، نهار نمي خورد. شبها كه بيكار بود به مسجد مي رفت و در جلسات ديني شركت مي كرد.