هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹🍃 شهید محمد حسین زمردیان در سال 1346 در خانواده ای متدین و مذهبی پا به عرصه  گیتی نهاد  و از اوان کودکی با علاقه وافر به مکتب پرافتخار اسلام رشد  یافته و در دامان مادرش بسیاری از دستورات دینش را آموخت و پدر و مادر او در جهت تربیت صحیح و رشد  اسلامی او بسیار کوشش نمودند. 🌹🍃 شهید محمد حسین دوره ابتدایی را در مدرسه علوی به پایان رساند و سپس در مدرسه پیام و امام  به تحصیل خود ادامه داد و ایشان در زمان انقلاب در سال 57 در حالیکه 11 سال بیش نداشت در پخش اعلامیه  نوار و شعار نویسی و نیز تظاهرات فعالانه  شرکت میکرد  و در این راه نیز عاشقانه میکوشید و احساس خستگی نمیکرد ایشان هنگام بازگشت حضرت امام به وطن بسیارکوشا و بی باک بود. 🌹🍃 پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی همانند این اقیانوس انسانهای مسلمان در حفظ دست آوردهای انقلاب کوشش میکرد و  از آن جمله در بسیج مسجد  فعالانه شرکت داشت و شبهای بسیاری را تا صبح به پاسداری مشغول  بود در برخورد با منافقین  و لیبرالهای از خدا بیخبر و تمامی  دشمنان انقلاب  اسلامی با شرکت  در تظاهرات و افشاگری  بسیار کوشا بود. 🌹🍃 هنگامی که  جنگ تجاوزکارانه  صدام کافر علیه ایران آغاز شد همیشه در التهاب بود و آرزوی شرکت در جنگ  و جهاد در راه خدا را بسیار داشت با اینکه سن کمی داشت اما مرتب از پدر و مادر خود میخواست  تا اجازه بدهند  او نیز همچون رزمندگان دلیر اسلام  به جبهه  رفته و برای خدا و به خاطر دفاع از مملکت  اسلامی  با کافران بجنگد. پدر و مادرش در جواب به او میگفتند که در بسیج محل خدمت کند و در سنگر  مدرسه به تحصیل خود ادامه دهد او وجود خود را در جبهه بیشتر  مثمر ثمر میدید  و میگفت اگر جبهه رها شود دیگر سنگر مدرسه ای نخواهند  ماند.  بالاخره با کوشش زیاد و کسب رضایت پدر و مادر و نیز  فراهم کردن  مقدمات سفر در تابستان سال 61  به جبهه رفت و در مدت تعطیلات مدرسه در پشت جبهه به خدمت مشغول شد اما پس از پایان تابستان و باز شدن مدارس به تهران بازگشت ولی قلبش در جبهه بود و فکر او لحظه ای از جبهه جدا نبود او همانند بسیاری از سربازان شجاع اسلام نفخه الهی درش دمیدن شده بود و سراپای  وجودش را عشق به خدا و وصال به محبوب فراگرفته بود محمد حسین دیگر یک انسان نبود او به سان یک فرشته  در آسمانها سیر میکرد و این دنیا  در نظرش بی ارزش شده بود اخلاق شرفتارش کلامش همه بوی شهادت میداد و بالاخره در زمستان سال 61 دوباره  به جبهه رفت ابتدا در غرب بود و پس به جنوب رفت و در عملیات مقدماتی والفجر  شرکت کرد و در سال 61 عاشقانه دعوت حق را لبیک گفت و به روی بال ملائک به سوی خدای کریم شتافت و روانش شاد و راهش پررهرو باد.