✳️ آشنایان ره عشق دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده خرقه تردامن و سجّاده شراب‌آلوده آمد افسوس‌کنان مغبچهٔ باده‌فروش گفت: بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده شست‌وشویی کن و آنگه به خرابات خِرام تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده به هوای لب شیرین پسران چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده؟ به طهارت گذران منزل پیریّ و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به‌در آی که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده گفتم: ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست که شود فصل بهار از می ناب آلوده آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده گفت: حافظ! لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده   @Ab_o_Atash