✳️ مادرانه... مادرم چون خودش نتوانسته بود سواد یاد بگیرد، بیشتر از پدرمان ما را تشویق می‌کرد که درس بخوانیم و به تحصیلات بالا برسیم اما پدرم تا کلاس نهم نظام قدیم درس خوانده بود. ننه ‌هادی خیلی انقلابی‌تر و پرجنب‌وجوش‌تر از حاج‌لطیف بود. امکان نداشت جلوی ننه ‌هادی کسی غیبت فردی را بکند و او تذکر ندهد. او فردی بسیار دلسوز و مهربان بود. حساب کنید در سال‌های اول جنگ، او از امیدیه به هوای خواهرهای خوابگاه راه می‌افتاد و به آبادان می‌آمد و دلمه‌هایی را که با برگ انگور درست کرده بود، برای ما می‌آورد. این قضیه بارها اتفاق افتاد. هر غذایی را که می‌دانست بچه‌ها یا مریم دوست دارند در امیدیه درست می‌کرد و کیلومترها با خود تا آبادان می‌آورد. مسیر هم طوری نبود که فرد آسوده و راحت خود را به آبادان برساند. مشکلات فراوانی سر راه بود اما او به عشق بچه‌ها، خود را به آبادان می‌رساند... خیلی ‌وقت‌ها در سه‌راهی شادگان نیروهای نظامی به افراد گیر می‌دادند و از تردد آنها به آبادان ممانعت به عمل می‌آوردند اما او هرگز خسته نمی‌شد. ننه‌ هادی معمولاً نان ‌و کتلت یا شامی‌کباب درست می‌کرد و سهم هر کسی را جدا در کیسه‌های پلاستیکی گره می‌زد و یکی‌یکی برای بچه‌هایش به آبادان می‌آورد. این در حالی بود که بعضی‌هاشان ازدواج کرده و زندگی و امکانات داشتند و شوهرهای‌شان نیز کنارشان بودند. روزهایی که به آبادان راهش نمی‌دادند، او غذاها را تحویل کسی می‌داد تا به بیمارستان نزد مریم برساند و کار تقسیم آنها را مریم انجام می‌داد. [زندگی و خاطرات شهیده ] نشر فاتحان @Ab_o_Atash