❣ 🔻 ✅ کت و شلوار برادرش را پوشیده بود. من هم با یک بلوز دامن ساده و یک چادر سفید، نشستم سر سفره عقد. 🎊 سفره غذاخوری بود؛ تویش فقط یک شاخه نبات گذاشته بودند، و یک آیینه با حلقه صد و پنجاه تومانی خرید اسماعیل. 💐 عروسی‌مان هم هیچ بریز و بپاشی نداشت، شام دمپخت دادیم؛ حتى عکس هم نگرفتیم؛ تازه به جای بزن و بکوب‌های معمول هر عروسی، قرار شد یک خانم جلسه‌ای بیاوریم تا برای مهمان‌ها از محاسن ازدواج صحبت کند. 📚 منبع: کتاب نیمه پنهان ماه، ج۴، ص۲۷ و28