سرکار خانم تابنده آذر کیوان مادر شهید کامران گنجی می گوید : کامران به جبهه رفت و چون اوایل جنگ بود بعلت کمبود نیرو و نامه هایی که کامران برام می فرستاد، من دلهره زیادی داشتم. من در دندانپزشکی کار می کردم. اولین شهدای جنگ که توسط روزنامه اعلام شد، 25 نفر بودند. این شهدا را تا بهشت زهرا تشییع کردند، من اسامی را در روزنامه خوانده بودم، ولی متوجه اسم کامران نشده بودم. فردای آن روز خواهر و برادرهایم به من اطلاع دادند که کامران جزء همان 25نفر بوده، بعد رفتم بهشت زهرا کامران را تحویل گرفتم. می گفتند که در سرپل ذهاب یک روز هنگام حمله یک خمپاره در نزدیکی آنها منفجر شده بود و موج خمپاره باعث شده بود تا سرکامران به دیواره کوه برخورد کند و شهید شود. وقتی او را دیدیم سر او باند پیچی بود. کامران درست در روز تولدش یعنی 20 مهرماه به شهادت رسید. او تنها پسر ما بود و پدرش هم در سال 57 بر اثر ایست قلبی درگذشت . روز 22 بهمن 1357 هنگامی که به سر کار خود می‌رفت، جنازه چند نفری که کشته شده بودند را دید از شدت ناراحتی این صحنه سکته کرد و درگذشت. در حال حاضر زندگی راحتی دارم اما دوست دارم جایی باشم که سختی ببینم و بتوانم کار مثبتی انجام بدهم از راحتی و تشریفات بدم می آید. دوست داشتم می توانستم با یک دست لباس به دل کوه می زدم و سختی را انجا تجربه می کردم و یا خادم یکی از زیارتگاهها می شدم ولی آن کار یک روح پاک می خواهد و شاید من صاحب آن روح نیستم که این اتفاق برایم نمی افتد، دوست دارم دستم شفا بخش دیگران باشد.