مادر شهید از آخرین خاطره فرزندش می گوید : پیش از اینکه به جنگ اعزام شود برای خداحافظی آمده بود. کامران قد خیلی بلندی داشت. من مجبور شدم یک صندلی بگذارم زیر پایم تا هم قد او شوم. به او گفتم "کامران فکر نکنم دیگر ببینمت- فکر می‌کنم این آخرین باره که با هم حرف می‌زنیم به دلم افتاده که دیگر نمی‌آیی" و کامران گفت:« نه مادر من دوباره میام پیشت. » کامران دلش برای وطن خیلی می‌سوخت و برای همین بود که جنگید و شهید شد.